چگونه شغل رؤیایی‌ام را به دست آوردم

سئوال:

لیز عزیز،
من روش شما را برای پیدا کردن شغل امتحان کردم، چون روش خودم جواب نمی‌داد. این چیزی است که یاد گرفتم: روش شما کار می‌کند!
بین اکتبر ۲۰۱۷ و اول مارس ۲۰۱۸، یازده مصاحبه داشتم. اما از بین آن یازده مصاحبه، حتی یک پیشنهاد شغلی هم نگرفتم.
با این حال، در آن مدت سه طرح بازاریابی نوشتم، یک خبرنامه نمونه برای شرکت آماده کردم و یک بیانیه مطبوعاتی آزمایشی تهیه کردم. تمام این کارها را رایگان انجام دادم. جرئت نداشتم که بگویم: “اگر می‌خواهید برای شرکت شما کار کنم، باید به من حقوق بدهید.”
فکر می‌کردم اگر این را بگویم، آن‌ها خواهند گفت: “خیلی خوب!” و شخص دیگری را استخدام می‌کنند. بنابراین، بدون هیچ اعتراضی کار رایگان انجام می‌دادم، تا زمانی که هر شرکت یکی پس از دیگری ناپدید شد. یکی از استخدام‌کنندگان حدود چهار هفته بعد از آخرین ایمیلش با من تماس گرفت و گفت: “آن‌ها استخدام را متوقف کردند.” البته که متوقف کردند. اصلاً معلوم نبود که واقعاً موقعیت شغلی‌ای وجود داشته باشد یا نه!
فهمیدم که باید روش جدیدی را امتحان کنم. از روش شما با عنوان “فقط کسانی که شما را درک می‌کنند، شایسته شما هستند” استفاده کردم و یک شغل عالی پیدا کردم!

این داستان من است:

یک آگهی شغلی در Indeed دیدم و مدیر استخدام، “لئو”، را در لینکدین پیدا کردم. پیدا کردنش کار سختی نبود. او مدیر بازاریابی شرکت بود و نام شرکت در آگهی شغلی ذکر شده بود، بنابراین یافتن لئو آسان بود. یک نامه درد (Plain Letter) برایش فرستادم. در نامه نوشتم که چقدر فوق‌العاده است که شرکتش به‌تازگی قراردادی با یک مشتری بزرگ امضا کرده است. این را از بیانیه مطبوعاتی منتشرشده در وب‌سایتشان فهمیدم. خیلی ساده!
در نامه نوشتم که می‌توانم تصور کنم چالش‌های لئو برای سال ۲۰۱۸ شامل پشتیبانی از مشتری جدید شرکت و هم‌زمان رشد درآمد کلی است. در مورد تجربه‌ام در انجام کارهای مشابه در شغل قبلی‌ام توضیح دادم.

دو روز بعد، لئو برایم ایمیل فرستاد و زمانی برای گفت‌وگوی تلفنی تعیین کرد.

وقتی با او صحبت کردم، التماس نکردم و مشتاقانه از او درخواست شغل نکردم. بلکه از او درباره مشکلاتش سؤال پرسیدم. لیز، این احساس شگفت‌انگیزی داشت!
وقتی با لئو صحبت می‌کردم، دیگر احساس یک جویای کار بیچاره را نداشتم. احساس می‌کردم یک مشاورم. اولین باری بود که از زمان شروع جستجوی کار، احساس قدرت می‌کردم.
لئو جلسه‌ای ترتیب داد تا من با او و مدیر فروش شرکت دیدار کنم. جلسه فوق‌العاده‌ای بود. مثل افراد برابر صحبت کردیم.
بعد از مصاحبه دومم، مسئول استخدام داخلی شرکت وارد روند جذب من شد.
مشکلی با این موضوع نداشتم، اما اولین ایمیلی که برایم فرستاد، حاوی یک درخواست بود. او از من خواست یک آزمون آنلاین نگارش بدهم.
در نظر داشته باشید که این شرکت واقعاً کوچک است و آن‌قدر بزرگ نیست که چنین فرایندهای سختگیرانه‌ای داشته باشد. من در پاسخ نوشتم که قبلاً با لئو و سم ملاقات کرده‌ام و درباره سابقه نوشتاری‌ام صحبت کرده‌ایم. گفتم که او می‌تواند از آن‌ها بپرسد تا مطمئن شود که سطح مهارت من مناسب است.
نیم ساعت بعد، لئو ایمیل زد:
“ببخشید بابت این اشتباه درباره آزمون نگارش. این آزمون برای متقاضیان سطح مبتدی است.” او کاملاً خجالت‌زده بود! همین باعث شد اعتمادبه‌نفسم بیشتر شود!
هفته گذشته، آخرین بار با لئو ملاقات کردم.
فرد دیگری هم در جلسه حضور داشت؛ کسی از دفتر مالی شرکت. احتمالاً می‌خواستند مرا ببینند تا اگر استخدام شدم، در روابط سرمایه‌گذاران کمک کنم.
او در جلسه از من خواست یک یادداشت نمونه برای ارتباطات سرمایه‌گذاران بنویسم. من گفتم:
“حتماً! می‌توانم برای این پروژه قیمت بدهم، اگر چند پاراگراف توضیح بدهید که دقیقاً چه می‌خواهید.”
آن فرد شوکه شد! اما لئو گفت:
“نگران نباشید. سیارا می‌تواند این کار را انجام دهد. ما نیازی به نمونه نوشتاری نداریم.”
روز بعد، پیشنهاد شغلی را دریافت کردم.
حقوق این شغل ۱۵ هزار دلار بیشتر از شغل قبلی‌ام است. می‌دانم چرا موفق شدم. چون قدرت خودم را احساس کردم.
لیز، حق با شماست! برای رشد کردن، باید از منطقه امن خود خارج شویم. قبلاً خیلی ترسو بودم و این به من آسیب زد.
ممنون که ما را به رشد و شکوفایی تشویق می‌کنید!
با احترام،
سیارا

پاسخ مشاور:

سیارای عزیز،
تبریک می‌گویم! این خبر فوق‌العاده‌ای است.
شما کاری هوشمندانه انجام دادید—به‌جای اینکه بر ترس و تردیدهای خود تمرکز کنید، روی مشکلات لئو تمرکز کردید.
مدیران فقط زمانی می‌توانند افراد جدید استخدام کنند که مشکلات بزرگ و پرهزینه‌ای داشته باشند.
شما مشکلات لئو را در ذهن خود نگه داشتید، هنگام نوشتن نامه درد و در کل فرایند مصاحبه. شما اجازه ندادید که مکالماتتان به امتحان شفاهی تبدیل شود، که در آن باید ثابت می‌کردید “به‌اندازه کافی خوب هستید.”
شما پیام درستی را منتقل کردید: “شما مشکلی دارید و فکر می‌کنم می‌توانم آن را حل کنم.” همین باعث شد که لئو احساس کند استخدام شما کار درستی است.
این دقیقاً همان روشی است که مردم هر روز شغل رویایی‌شان را پیدا می‌کنند.
شما حاضر بودید اگر شرکت می‌خواست که شما التماس کنید، کنار بکشید. شما اجازه ندادید که وقت و انرژی‌تان را بیهوده هدر بدهند.
به آن استخدام‌کنندگان و مدیرانی که در گذشته با شما بدرفتاری کردند، کینه‌ای نداشته باشید. آن‌ها درسی ارزشمند به شما دادند! اگر آن تجارب تلخ را نداشتید، نمی‌توانستید در لحظات مهم، صدای واقعی خودتان را پیدا کنید.
تبریک به شما و لئو برای این ارتباط فوق‌العاده!
با بهترین آرزوها،
لیز

  1. در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کرده‌اند، قبل از پذیرش و به‌کارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
  2. لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.

1 دیدگاه دربارهٔ «چگونه شغل رؤیایی‌ام را به دست آوردم»

  1. ابوالفضل آهنی

    البته ظاهرا هنوز دنیای اقتصاد هنوز این مطلب رو ترجمه نکرده. این ترجمه خودمه ولی فرصت نداشتم تنظیمات وردپرس قسمت کافه سوال رو اصلاح کنم تا ترجمه‌های مستقیم خودم رو هم در این قسمت بیارم. ممکنه چند تا مطلب پشت سر هم از خودم ترجمه کنم و به همین صورت در سایت قرار بدم و بعدا سر فرصت این تنظیمات رو اصلاح کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا