سئوال:
مشاور عزیز، حدود یک سال است که برای یک مجله کار میکنم. معمولا کارها را باید خیلی سریع تحویل دهم. همزمان چند کار انجام میدهم. این مجله از آن نشریههایی نیست که خبرهای فوری را پوشش دهد. معمولا هر روز ۹ تا ۱۰ ساعت کار میکنم و صبحها یا غروبها در خانه، مجبورم ایمیلها را بفرستم و کارهای خرده ریز مجله را انجام دهم.
قبلا اینطور نبود؛ اما تازگیها دائم از من میخواهند که کارهای «دقیقه نودی» انجام دهم، کارهایی که اصلا فوری و ضروری نیستند. این درخواستها آنقدر زیاد شده که مجبورم برنامههایی را که قبلا چیدهام کنسل کنم. مثلا بارها به کلاسی که بابتش پول دادهام، نرفتهام. گاهی با خودم برنامه میگذارم که مثلا در فلان روز، به باشگاه بروم و برای خودم غذای سالم بپزم؛ اما مجبور میشوم کنسلش کنم. اگر برای رسیدگی به خودم زمان نگذارم، تا آخر هفته حس میکنم از کارها عقبم و مجبورم همه پولم را خرج غذای بیرون کنم.
سخت کار میکنم. تا به حال هیچ کاری را دیر تحویل ندادهام. آخرین باری که ارزیابیام کردند، عملکردم درخشان بود. همیشه به درخواستها بله میگویم. و البته اگر کاری واقعا ضروری باشد، فورا به آن رسیدگی میکنم. ولی وقتی به آنها میگویم که اگر کاری ضروری نباشد، در خارج از ساعات کاری با من تماس نگیرند، طوری رفتار میکنند که انگار درخواستم غیرمنطقی است.
گاهی میگویم: «من امشب برنامه دارم، ولی تا فردا ساعت ۱۰، کار را انجام میدهم.» یا «میتوانم فلان کار را انجام دهم، ولی قبلا دو کار دیگر هم به من سپردهاید. کدامش برایتان اولویت دارد؟» مدیرم این نوع جواب دادن را اصلا نمیپسندد. دوست دارد بیچون و چرا بله بگویم. میدانم که به هر حال تا فردا ساعت ۱۰ به مطالب رسیدگی نمیکند. واقعا امکان ندارد بتوانم سه تا کار را تا مهلتی که او مقرر کرده است، تمام کنم. دوست دارم او را راضی نگه دارم. به همین خاطر معمولا همه بارها را به دوش میکشم. اما بعد احساس میکنم دارم زیر بار کارها له میشوم و مجبورم کارهایی را که برای سلامتیام مفید است، از قلم بیندازم، کارهایی که باعث میشوند کارمند بهتری هم باشم. مدیرم طرز تفکرش این است که «من جان کندهام تا به اینجا رسیدهام. نسل شما هم باید همینطور باشد. » اما تا به حال ندیدهام که از بقیه کارمندها هم تا این حد کار بکشد. چطور میتوانم به او بقبولانم که باید بین کار و زندگی توازن باشد، بدون آنکه وظیفهنشناس به نظر برسم؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، اگر هر روز هشت ساعت بیوقفه کار میکردی اما حاضر نبودی گاهی، در صورت لزوم کمی دیرتر کار را ترک کنی، به تو میگفتم که باید انعطافپذیرتر باشی؛ چون در خیلی از شغلها، به خصوص شغلهای جذاب، فرد مجبور است گاهی از برنامهاش بزند و نمیتواند برنامهریزی سفت و سخت داشته باشد.
اما شرایط تو کاملا متفاوت است. تو ساعات کارت زیاد است و شبها و آخر هفتهها هم در خانه کار میکنی. به نظرم وقتی یک کار ضروری پیش میآید آدم انعطاف پذیری هستی. تو فقط دوست نداری برای کارهایی که میتوانند بعدا انجام شوند، برنامههای شخصیات را کنسل کنی و این کاملا منطقی است.
اینکه بقیه کارکنان هم سطح تو، به اندازه تو تحت فشار نیستند، جالب است. کنجکاوم بدانم که آیا وظایف آنها با وظایف تو متفاوت است یا نه؟ چون اگر وظایفتان متفاوت باشد، میتوانیم دلیل این نابرابری را توضیح دهیم؛ ولی اگر وظایفتان مشابه باشد، مساله پیچیدهتر میشود. شاید مدیرت فقط از تو انتظار کار بیشتر دارد؛ چون زیادی از خودت انعطاف نشان دادهای و ناخودآگاه توقعش بالا رفته است. شاید هم فکر میکند وظایفت را انجام نمیدهی. مثلا شاید سرعتت از بقیه کمتر است. برای همین بیشتر از بقیه به تو فشار میآورد؛ اما با توجه به عملکرد درخشانت، شک دارم دلیلش این باشد.
دلیل هر چه باشد، راهحل یکی است: صحبت با مدیر. به او بگو: «میخواستم ببینم درباره مدیریت زمان، با هم اتفاق نظر داریم یا نه. من ساعات کارم زیاد است. اغلب در خانه هم دارم کار میکنم. حتی برنامههای شخصیام را کنسل میکنم. امیدوارم با توجه به سابقهام، مرا قابل اعتماد و پاسخگو بدانید.» این قسمت را حتما بگو و به او یادآوری کن که بداند نمیخواهی از زیر کار در بروی. سپس بگو: «اما اخیرا درخواستهای زیادی از من میشود، آن هم دقیقه نود. البته اگر کاری واقعا ضروری باشد، از نظر من مشکلی ندارد؛ اما این اتفاق دائما تکرار میشود. وقتی از شما خواستم کارها را اولویتبندی کنید، حس کردم از من ناامید شدهاید.»
همینجا توقف کن و ببین چه میگوید. چون شاید رفتار او را بد تفسیر کرده باشی. شاید هم وقتی از او میخواهی بیشتر به تو مهلت بدهد، از تو کمی ناامید شود؛ اما به هر حال این حق را داری. شاید هم میل تو به راضی نگه داشتن او، وادارت میکند که زیاد کار کنی. شاید او واقعا چنین انتظاری از تو ندارد. اگر مشکل اینجا باشد، راه حل پیش مدیر نیست، پیش خودت است. باید یاد بگیری که ایرادی ندارد اگر گاهی به درخواست دیگران نه بگویی، حتی اگر در آن لحظه به آنها بربخورد. اما اگر مشکل از تو نبود، بگو: «نمیخواهم پس از مدتی از پا دربیایم و دوست دارم اگر کاری واقعا فوری نیست، فردای آن روز انجامش دهم. دوست دارم بدانید که میتوانم تصمیمات مسوولانه بگیرم که هم به شغلم برسم و هم به کارهای شخصیام.»
ممکن است مدیرت نداند که درخواستهای دقیقه نودیاش چقدر تو را اذیت کرده یا نمیداند تو پس از پایان ساعات کاری، وقتی در خانه هستی «چقدر میتوانی در دسترس باشی.» کارکنان معمولا فکر میکنند مدیر باید این چیزها را بداند؛ اما گاهی مدیران به راحتی درگیر یک الگوی اشتباه میشوند و بدون آنکه به حد و مرزها فکر کنند، کار روی سر کارکنان میریزند. البته مدیران خوب چنین کاری نمیکنند؛ اما این یک رفتار رایج میان آنهاست و گاهی یک گفتوگوی صریح و بیرودربایستی، مشکل را حل میکند.
اگر مدیرت آدم منطقیای باشد، بالاخره به توافق میرسید. اگر هم نباشد، باز هم این گفتوگو به نفعت است؛ چون اگر از تو انتظار داشته باشد ۲۴ ساعت و هفت روز هفته در خدمتش باشی، باید این را بفهمی و اگر چنین بود، باید تصمیم بگیری که بمانی یا بروی. باید بدانی که مشخص کردن حد و مرزها ایرادی ندارد. ممکن است وقتی به مدیرت نه میگویی در لحظه از تو ناامید شود؛ اما باید در برابر عواملی که به تو فشار وارد میکنند، مقاومت کنی؛ چه مدیرت باشد، چه تمایل خودت به راضی کردن او و البته ناامیدی او احتمالا زودگذر است و به این معنا نیست که کارهایت را درست انجام نمیدهی.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.