آیا مدیریت افراد بدون در نظر گرفتن شرایط ممکن است؟

سئوال:

مشاور عزیز، چند سال پیش مدیر پروژه بلندمدتی بودم که همکارم «جین» روی آن کار می‌کرد. کار کردن با جین قلق‌های خاص خود را داشت. از نظر مهارت‌های فنی، عملکرد کلی‌اش از چیزی که از او به عنوان یک فرد باسابقه انتظار داشتم پایین‌تر بود. اما آنچه کار کردن با او را سخت می‌کرد، نداشتن مهارت‌های نرم بود (مهارت‌های غیرفنی، از جمله ارتباط موثر و هماهنگی با دیگران). همیشه از کارها عقب بود. به‌خاطر بی‌دقتی کلی اشتباه می‌کرد. با شنیدن انتقاد قهر می‌کرد و کاری را که دوست نداشت انجام نمی‌داد.

از وقتی که شرکت را ترک کردم با او هیچ ارتباطی نداشته‌ام. تا اینکه اخیرا که با یکی از آشنایانم صحبت می‌کردم گفت: «احتمالا وقتی در شرکت X کار می‌کردی با جین همکار بودی. به نظرت آدم فوق‌العاده‌ای نیست؟.» ته و توی قضیه را درآوردم و فهمیدم جین در کارش خیلی موفق است و روی پروژه‌هایی کار می‌کند که من آرزویش را دارم. می‌دانم که باید از موفقیت‌اش خوشحال باشم و این موضوع را بزرگ نکنم. این را هم می‌دانم که در این مدت، حتما اتفاقی افتاده که باعث تغییر عملکرد او شده. اما همه اینها باعث شد که دیدگاهم نسبت به خودم تغییر کند.

راستش را بخواهید، من وقتی با جین کار می‌کردم بی‌عیب و نقص نبودم. مدیر مشترک ما که نامش لیدیا بود، همه چیز را به شدت کنترل می‌کرد. مثلا وظایف مهم و پر ریسک را به جین می‌سپرد، با این توجیه که «جین تنها در صورتی یاد می‌گیرد که دوباره به او فرصت دهیم.» اما اجازه نمی‌داد من بر عملکرد جین نظارت کنم. و وقتی جین طبق معمول خرابکاری می‌کرد، لیدیا عصبانیتش را سر من خالی می‌کرد. علاوه بر اینها، او تکلیف من را روشن نمی‌کرد. گاهی می‌گفت: «خودم عملکرد جین را مدیریت می‌کنم» که عملا کاری نمی‌کرد و گاهی می‌گفت: «پروژه خودت است. اگر با جین مشکلی داری، خودت حلش کن.» در آن دوران، حس می‌کردم رفتارم حرفه‌ای است. البته باید اعتراف کنم که نمی‌توانستم ناراحتی‌ام را پنهان کنم. واکنش تند و شدیدی نشان نمی‌دادم، اما حس می‌کنم از نظر بقیه، بداخلاق بودم و این کمکی به بهبود عملکرد جین نمی‌کرد. حتی اعتراضم به واگذاری وظایف به جین، گرچه آن موقع از نظر خودم منطقی بود اما احتمالا باعث می‌شد آدم شاکی و غرغرویی به نظر برسم. تا دیروز اگر می‌خواستم آن روزها را توصیف کنم، قطعا می‌گفتم «رفتار من ایده‌آل نبوده اما جین و لیدیا، مثل کابوس بودند.» اما با توجه به موفقیت‌های اخیر جین، حالا حس می‌کنم «جین یک سوپراستار است و اگر عملکردش بد بوده، مقصر من بودم که نتوانستم شرایط را مدیریت کنم.» آیا یک مدیر خوب باید بتواند هر کسی را، صرف‌نظر از شرایط، مدیریت کند؟ آیا ممکن است یک مدیر خوب و یک کارمند خوب، نتوانند کنار هم به درستی کار کنند؟

پاسخ مشاور:

دوست عزیز، نه! هیچ مدیری نمی‌تواند صرف‌نظر از شرایط، کسی را مدیریت کند. کارکنان با مشکلات متعددی مواجهند. بعضی‌ها برای شغل‌شان ساخته نشده‌اند. بعضی‌ها دچار استرس‌های شخصی‌اند که باعث می‌شود در محل کار، آشفته باشند. بعضی‌ها انتقادناپذیرند. بعضی‌ها توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران را ندارند و خیلی مسائل دیگر که می‌توانند به عواملی بازدارنده در یک جایگاه شغلی تبدیل شوند. مدیر باید «شرایط» را مدیریت کند. یعنی بازخورد دهد، آموزش دهد، فرصت‌هایی را برای پیشرفت ارائه دهد و در آخر، اگر هیچ‌کدام نتیجه نداد، عذر کارمند را بخواهد. اما گاهی مدیریت خوب یعنی تشخیص دهی که فرد دیگری را باید جایگزین کنی. تو چنین اختیاراتی نداشتی چون مدیر جین نبودی. و سخت است که برای بهبود عملکرد کسی تلاش کنی، اما اختیارات کافی نداشته باشی که او را پاسخگو نگه داری. وقتی در چنین شرایطی قرار می‌گیری، اولین اقدام این است که مستقیما با خودش صحبت کنی اگر این مشکل را حل نکرد، تنها گزینه‌ای که می‌ماند، در جریان گذاشتن مدیرش است. اما طبق گفته خودت، وقتی از لیدیا کمک خواستی او اقدام خاصی نکرد.

آیا امکانش بود که بتوانی شرایط را، هم در مورد جین و هم در مورد لیدیا بهتر مدیریت کنی؟ بدون دانستن جزئیات نمی‌توانم بگویم آیا رویکردهای موثرتری وجود داشته که می‌توانستی امتحان کنی یا نه. اما ناتوانی تو در اصلاح عملکرد یک آدم قهرو، کج‌خلق و لجباز، صرفا به معنای این نیست که ایراد کار از تو بوده. کسی که چنین رفتارهایی دارد، خودش بخش اعظمی از مشکل است، حتی اگر کارهایی بوده که می‌توانستی بهتر انجام دهی و ندادی.

رفتار لیدیا نشان‌دهنده این است که تو نیز در تنگنا بوده‌ای. او از مدیریت جین، سر باز زده، تو را به‌خاطر خطاهای او سرزنش کرده و برنامه‌هایش سراسر تناقض بوده. در این مورد هم شاید می‌توانستی واکنش بهتری نشان دهی اما لیدیا و جین، خودشان مشکل اصلی بودند که تو هیچ اختیاری برای حل آن نداشتی.

پرسیدی آیا ممکن است یک مدیر و یک کارمند شایسته نتوانند در کنار هم به خوبی کار کنند. بله ممکن است. اما جین در آن دوران، با توجه به قهر کردن‌ها و کج‌خلقی‌هایش به نظر آدم شایسته‌ای نبوده. کارمند خوب ممکن است یک بار مرتکب چنین رفتارهایی شود، اما بلافاصله از رفتارش شرمنده می‌شود و سعی می‌کند دیگر تکرار نکند. اما قهر و بد اخلاقی و سرپیچی از انجام کارها ظاهرا عادت همیشگی جین بوده. چنین رفتارهایی از یک کارمند خوب سر نمی‌زند.

اینکه جین حالا موفق است، گذشته‌اش را نفی نمی‌کند و به این معنا نیست که مشکل از تو بوده. شاید دچار مشکلات روحی یا جسمی بوده که بر رفتارش تاثیر گذاشته و حالا آن مشکل حل شده. یا شاید مدت‌ها بعد به این دلایل، ناگهان تلنگر خورده، مثلا شاید مدیرش او را متوجه رفتارهایش کرده یا اخراج شده. یا شاید بالغ‌تر شده. تو و جین اگر الان با هم کار کنید، احتمالا همه چیز به شکل دیگری پیش خواهد رفت. شاید فهمیده که در بد شدن اوضاع، نقش داشته است. گاهی بد نیست به گذشته نگاه کنی و ببینی آیا راه بهتری برای مدیریت شرایط وجود داشته یا نه. شاید اگر حالا به مساله نگاه کنی، به این نتیجه برسی که می‌توانستی بعضی کارها را به شکل موثرتری انجام دهی. و با توجه به اینکه گفتی «باید ناراحتی‌ام را بهتر مدیریت می‌کردم»، فهمیدم گذشت زمان و فاصله گرفتن از آن شرایط، خیلی چیزها را برایت آشکار کرده.

اما نباید مشکلاتت با جین در گذشته یا موفقیتش را در زمان حال نتیجه عملکرد خودت بدانی. تو در تنگنا بوده‌ای، موظف به انجام کارها، بدون اختیارات برای عملی کردن آنها و با مدیری که وظیفه‌اش را درست انجام نمی‌داده. و هیچ‌کدام از اینها قصوری از سمت تو نیست.

  1. در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کرده‌اند، قبل از پذیرش و به‌کارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
  2. لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا