نشانه‌هایی که ثابت می‌کند در مدیریت شکست خورده‌اید

سئوال:

مشاور عزیز هفته پیش، مشکلی در محیط کارم پیش آمد که سر و صدای زیادی به پا کرد. قرار بود ساعت ۸ صبح، جلسه‌ای با مشتریان مهم شرکت برگزار شود. من راس این ساعت در جلسه بودم. بعضی مشتریان هم به موقع رسیده بودند اما از بقیه خبری نبود. با آنها تماس گرفتیم و همه به اتفاق گفتند: «مگر ساعت جلسه ۹ نبود؟» تعجب کردم. خلاصه از آنها خواستم خودشان را زودتر برسانند، اما میهمان‌های حاضر در جلسه از اینکه معطل شده بودند، گلایه می‌کردند و دائم غر می‌زدند. آنها می‌خواستند مسوول هماهنگی جلسات را ببینند.

من که تازه مدیر این واحد شده‌ام، درخواستشان را نپذیرفتم و گفتم: «من شخصا به خاطر این اشتباه از شما عذر می‌خواهم.» پس از اتمام جلسه، مدیرانم از من توضیح خواستند. من هم گفتم که اشتباه از جانب من بوده. اما صبح روز بعد، کارمند مربوطه را به دفترم صدا کردم و از او خواستم از این به بعد بیشتر دقت کند. او هم برایم توضیح داد که علت این اشتباه چه بوده. من نمی‌دانستم در آن موقعیت چه واکنشی باید نشان دهم. زیاد در این زمینه تجربه ندارم. آیا باید کارمندم را جلو می‌انداختم یا کاری که کردم درست بود؟ در آینده اگر کارمندی مرتکب اشتباه شود، چه کار باید بکنم؟

پاسخ مشاور:

دوست عزیز، تو تصمیم درستی گرفتی. من سال‌هاست که در حوزه منابع انسانی کار می‌کنم. با مدیران زیادی درباره «مشکلاتی که با افراد» داشته‌اند صحبت کرده‌ام.

این مشکلات در همه سازمان‌ها وجود دارند. رفع آنها نیازمند صبر و همدلی است. مدیران و کارکنان گاهی نسبت به مسائل دیدگاه‌های متفاوتی دارند. همیشه وقتی در برقراری ارتباط با کسی دچار مشکل می‌شوی، بد نیست گروهی از افراد باشند تا از آنها کمک و مشورت بگیری. من همیشه به مدیران گفته‌ام که با کمال میل حاضرم به آنها در رفع «مشکلات انسانی» کمک کنم، به یک شرط: «به شرطی که تمام تمرکز و گفت‌وگو، حول محور یک چیز باشد. باید ببینیم اشکال کار کجاست و چطور باید حلش کرد، نه اینکه به فکر تنبیه و توبیخ کارمند باشیم. اگر این را قبول کنید، کلی ایده خوب به ذهنمان خواهد رسید.» بعضی مدیران می‌گفتند: «قبوله. من هم همین رو می‌خوام.» اما بعضی‌ها نه. بعضی از مدیران از بس دچار ترس بودند، نمی‌توانستند بپذیرند که این جلسات باید با هدف حل مشکل برگزار شود. آنها هدفشان این بود که با بیرون کردن کارمند، صورت مساله را پاک کنند. البته هر مشکل ارتباطی‌ای می‌تواند برای هر دو طرف آموزنده باشد. اینجا هم می‌توان گفت یک دست صدا ندارد.

آن مدیری موفق است که چالش را راهی برای رشد شخصی و حرفه‌ای می‌بیند. کسی برنده است که شرایط را کاملا می‌سنجد و می‌پرسد: «چطور موانع را از سر راه بردارم؟»

کسی بازنده است که دنبال مقصر می‌گردد و معمولا این آدم‌ها دیواری کوتاه‌تر از دیوار کارکنان پیدا نمی‌کنند. وقتی مدیری نمی‌تواند خودش را زیر سوال ببرد، هیچ کس هیچ درسی نمی‌گیرد. نشانه‌هایی که ثابت می‌کنند در مدیریت شکست خورده‌ای از این قرارند. در آینده اگر احساس کردی، این نشانه‌ها برایت آشنا هستند، باید فکر کنی و ببینی چه چیزی مانع از پیشرفتت شده است:

  1. دائما از کوره در می‌روی.
  2. همیشه دست‌کم یک کارمند هست که در خطر اخراج شدن است.
  3. وقتی مشکلی پیش می‌آید، اولین سوالی که به ذهنت می‌رسد این است: «چه کسی خرابکاری کرده؟»
  4. ایده‌های خوبی از اعضای تیمت می‌شنوی اما می‌ترسی این ایده‌ها را با مدیریت مطرح کنی و او خوشش نیاید.
  5. دائم درگیر این هستی که خوب به نظر بیایی.
  6. اصطلاحا آمار همه مدیران را داری و می‌دانی چه کسی با مدیران ارشد میانه خوبی دارد و چه کسی ندارد.
  7. وقتی از کارت خسته می‌شوی، معمولا دلیلش این است که یکی از کارکنان نتوانسته انتظاراتت را برآورده کند. تک‌تک تخلفات و اشتباهات کارکنان را به دقت زیر نظر داری.
  8. دقیقا از نقاط قوت و نیازهای آموزشی اعضای تیمت خبر داری اما هنوز نمی‌دانی خودت چه کم و کاستی‌هایی داری.
  9. همیشه به کارکنانت می‌گویی: «این تصمیم بر عهده من نیست. از دست من خارج است.»
  10. به نظر تو، قدردانی از کارکنان لزومی ندارد. به هر حال آنها دارند بابت کارشان پول می‌گیرند.

مدیران ضعیف از اینکه خود واقعی‌شان را در محیط کار بروز دهند می‌ترسند. آنها حرف دلشان را نمی‌زنند. یکسری قوانین از پیش تعیین شده مدیریت را روخوانی می‌کنند. وقتی اشتباهی پیش می‌آید، آنها تقصیر را گردن کارکنان می‌اندازند تا وجهه‌شان تخریب نشود. آنها نمی‌دانند که هدف از مدیر بودن، پذیرش مسوولیت تمام اتفاقاتی است که در واحدشان رخ می‌دهد. اگر کارکنان تو کارشان را درست انجام می‌دهند، این موفقیت تو هم است. اگر خطا می‌کنند، این شکست مدیریت تو است. تو مدیر هستی. باید مسوولیتش را هم بپذیری.

اما همیشه راه‌هایی هست که مدیران از ترس بیرون بیایند و اعتماد را یاد بگیرند:

  1. برای بحران بعدی آماده باش. آماده باش که بگویی: «مشکلی نیست. درستش می‌کنیم.» به دنبال مقصر نگرد. در یک محیط مبتنی بر اعتماد، سرزنش و تحقیر هیچ جایی ندارد.
  2. اگر کارمندان سنگ تمام می‌گذارند، تلاش‌هایشان را ببین. قدردانی کن، حتی بابت چیزهای کوچک. هرچه بیشتر بابت موفقیت‌های کوچک سپاسگزار باشی، اتفاق‌های بزرگتر می‌افتد. مثلا بگو: «جکسون، ایمیلی که به تیم فرستادی، مشکل را به خوبی توضیح داده بود و باعث شد همه در ارائه راه حل مشارکت کنند. آفرین!»
  3. ترس‌هایت را بشناس. همه ما دچار ترس می‌شویم. وقتش است که به آن اقرار کنیم. وقتی دچار ترس هستی، فورا واکنش نشان نده. نفس عمیق بکش و در ساختمان قدم بزن. ۱۵۰ سال دیگر، همه ما مرده‌ایم. آیا بحران امروز واقعا اهمیت دارد؟ چه کسی از سرزنش کردن کارمند نفع می‌برد؟ هیچ‌کس!
  4. حتما چیزهایی هست که می‌ترسی به مدیرانت بگویی. لیستی از آن تهیه کن. دقت کن که روراست بودن در محیط کار و افشای حقایق کار آسانی نیست.

وقتی حرفه‌ای می‌شویم که نسبت به احساسات و واکنش‌هایمان در شرایط استرس‌زا آگاه باشیم. به تاثیر ترس در محیط کار خود، اعضای تیم و بدنت دقت کن تا هر روز قوی‌تر از دیروز شوی.

  1. در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کرده‌اند، قبل از پذیرش و به‌کارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
  2. لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا