سئوال:
مشاور عزیز، قصد دارم دنبال کار بگردم. حدود سه سال است که در این شرکت کار میکنم و همه یاد گرفتنیها را یاد گرفتم. اینجا دیگر جایی برای پیشرفت ندارد. هفته پیش در یک کلاس آموزش کاریابی که در کتابخانه عمومی برگزار شده بود، شرکت کردم. سخنران درباره برندسازی شخصی صحبتهای زیادی کرد. او گفت باید آماده باشیم که از خودمان تعریف کنیم. چند مثال هم آورد. یکی از شاگردان کلاس، سرپرست خدمات مشتری است و به دنبال کار میگردد.
سخنران به او گفت: «به مسوول مصاحبه بگو که بهتر از تو پیدا نخواهد کرد. به آنها بگو که بهترین گزینه هستی، سختکوشی و حلال مشکلاتی. از خودستایی نترس».
نظر شما درباره این رویکرد چیست؟ میدانم که این روش در مورد من جواب نمیدهد. امکان ندارد بتوانم در جلسه مصاحبه بگویم: «من فوقالعادهام. باید من را استخدام کنید».
نمیتوانم این کار را بکنم. بهعلاوه، به نظرم مسوولان مصاحبه از شنیدن این جملهها خسته شدهاند که «من را انتخاب کنید! من شگفتانگیزم». شما چه فکر میکنید؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، همه مسوولان مصاحبه، بارها این جملات را از متقاضیان شنیدهاند:
- هیچ گزینهای بهتر از من پیدا نمیکنید»
- آمادهام که کارم را از اول هفته شروع کنم. کی میخواهید به من پیشنهاد بدهید؟
- من بهترین کارمند فروش این صنعت هستم. اگر باور نمیکنید، از بقیه بپرسید
- من در انجام کارم بهترینم
نمیتوانیم متقاضیان را به خاطر اینکه از خودشان تعریف میکنند سرزنش کنیم. آنها تقصیری ندارند چون سالهاست که کتابها، مقالات و کارگروهها به متقاضیان آموزش میدهند که از خودشان تعریف کنند. بهعلاوه، مصاحبه یک موقعیت استرسآور است. مصاحبه میتواند ترسناک باشد. هیچکس از شنیدن خودستاییهای متقاضی تعجب نمیکند. این واکنش طبیعی انسان در برابر ترس است. مشکل اینجاست که خودستایی فایدهای ندارد. قانعکننده نیست و پیام اشتباهی را به مخاطب میرساند. تعریف کردن از خود نمیتواند نشاندهنده اعتماد به نفس باشد. برعکس، خودستایی این پیام را منتقل میکند که ترسیدهاید. فقط انسانهای ترسو میتوانند خودشان را کوچک کنند و به دیگران التماس کنند که «باور کنید من باهوشم». تو نیاز نداری کسی را متقاعد کنی. بهترین رویکرد برای حضور در مصاحبه این است که کاملا آماده و شاد باشی و شرایطی که در آن هستی را پذیرفته باشی و گفتوگو را پیش ببری. لازم نیست کسی را تحت تاثیر قرار دهی. نیازی نیست خودستایی کنی.
به این دو مثال توجه کن. در مثال اول، قابلیتها و افتخاراتت را در بوق و کرنا میکنی. اما بهتر است این کار را نکنی.
- ورژن اول: مسوول مصاحبه: بزرگترین موفقیت شغلی شما تا به امروز چیست؟
تو: بزرگترین موفقیت من مربوط به پارسال است که برای دومینبار بهعنوان ارزشمندترین کارمند تیم انتخاب شدم. کارم را خیلی جدی میگیرم و به این علت، بارها از من قدردانی شده است. سریع یاد میگیرم و هر کس سوالی دارد، سراغ من میآید. رئیسم میگوید من یک ستارهام و بقیه مدیران شرکت میگویند کارم عالی است. فکر کنم به این خاطر است که باهوشم و سخت کار میکنم. پس بزرگترین موفقیت من این است که در انجام همه کارها مهارت دارم.» - ورژن دوم: مسوول مصاحبه: بزرگترین موفقیت شغلی شما چیست؟
تو: وقتی یک کارمند تمام وقت بودم و گاهی حتی اضافهکاری میکردم، همزمان در مدرسه شبانه درس میخواندم. به نظرم این بزرگترین موفقیتم است. باید روزم را (گاهی حتی هر ساعت را) به بازههای کوچکتر تقسیم میکردم. کلی کار روی سرم ریخته بود و باید تکالیف مدرسه را هم انجام میدادم. گاهی از خودم میپرسیدم «یعنی میشود یک روز فارغالتحصیل شوم؟». کلی تمرکز لازم بود و کمی شانس. اما بالاخره از پسش برآمدم. مدیریت زمان را یاد گرفتم.
پاسخ اول، باعث توقف مکالمه میشود. مکالمه دیگر نمیتواند ادامه پیدا کند. وقتی از خودت تعریف میکنی، مخاطب به سرعت علاقه و اشتیاقش را نسبت به تو از دست میدهد چون میداند که جوابت، معرف تو نیست. این جواب همهاش درباره این است که دیگران دربارهات چه فکر میکنند.
اما جواب دوم به مخاطب میگوید «که هستی و چه عملکردی داشتهای». اینکه برای راضی نگه داشتن دیگران چه کارهایی کردهای مهم نیست. در جواب دوم، تو داستانی را روایت میکنی که برای همه قابل لمس است.
ورژن اول تو نگران است، درست مثل بچهای که میخواهد بزرگترش را تحتتاثیر قرار دهد. ورژن دوم اما، آرام است. در متن دوم، تو جوابی ندادی که مسوول مصاحبه خوشش بیاید. تو از قابلیتها یا تعریف و تمجیدهای دیگران درباره خودت صحبت نمیکنی. تو از تجربهای صحبت میکنی که سخت بوده و از آن درس گرفتهای (درس خواندن همزمان با کار کردن). این یک دستاورد واقعی است؛ کاری که انجامش سخت است اما به دردسرش میارزد. اینکه مافوقهایت تو را تحویل بگیرند و نشان افتخار به تو بدهند، موفقیت نیست. اینکه دیگران تاییدت کنند اصلا بد نیست، اما جلب رضایت دیگران، نمیتواند بزرگترین موفقیت تو باشد. سخنران کلاس، بدون شک نیتش خیر بوده اما توصیهاش وحشتناک است. بدترین راه برای معرفی خودت این است که از خودت تعریف کنی. منشا خودستایی، ترس است. هدف تو این است که با اعتماد به نفس در مصاحبه حاضر شوی. به هر حال، قرار نیست همه مسوولان مصاحبه تو را بپسندند. بعضی از آنها اصلا از تو خوششان نمیآید حتی اگر برای جلب رضایت آنها سنگ تمام گذاشته باشی. اصلا چرا باید سنگ تمام بگذاری؟ میتوانی در کمال اعتماد به نفس وارد اتاق مصاحبه شوی چون حقیقت این است که نمیتوانی همه چیز را تحت کنترل داشته باشی.
اینکه مسوول مصاحبه دنبال چه جور کارمندی است را نمیتوانی تغییر دهی. باید وقتی وارد اتاق میشوی، خودت باشی. اگر تو را بفهمند، پس استحقاقت را دارند. همین و بس! کسی که به جای توجه به تو، تحتتاثیر نشانهای افتخار و مدالهایت قرار بگیرد، قطعا استحقاق استعدادهایت را نخواهد داشت.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.