سئوال:
مشاور عزیز، من در یک شرکت کوچک غیرانتفاعی کار میکنم. برای واحد ما، یک سرپرست جدید آوردهاند به نام «جین». او دوستداشتنی است، اما کنار آمدن با سبک مدیریت او واقعا سخت است. در هر چیزی دخالت میکند و همه تصمیمها را خودش میگیرد. البته مشکل اصلی این نیست. مشکل این است که جین با چند تا از کارمندهای واحدهای دیگر، عضو یک تیم بولینگ هستند که صرفا جنبه سرگرمی دارد.
او تصمیم گرفته من و لئا هم به آنها بپیوندیم. حس میکنم او فکر میکند وقت گذراندن با ما خارج از محل کار، باعث کاهش تنشها در محل کار میشود. من موافق نیستم. قبول دارم که باید خودم را با سبک مدیریت او وفق دهم، اما روی این قضیه کار میکنم و سعی میکنم با آن کنار بیایم. اگر شرایط، طور دیگری بود، احتمالا دوستهای خوبی میشدیم، چون همه ما، زنانی همسن و سال هستیم، با علایق مشابه. اما من دوست ندارم مجبور باشم هر هفته با رئیسم فعالیت اجتماعی داشته باشم.
حالا در محل کار ما، همه دارند درباره بولینگ حرف میزنند: «چقدر کیف داد. شما دو تا، کی برمیگردید؟ کارتان عالی بود. عجب تیم خوبی بودیم. تیم به شما نیاز دارد. خیلی خوب است که با بچههای واحدهای دیگر معاشرت کنیم. » لئا کاملا با آنها موافق است و دوست دارد هر هفته برود اما! او بچه دارد و کلی سرش شلوغ است. من مودبانه نشان دادم که تمایل ندارم و چهار هفته است که بهانهتراشی میکنم. حتی صراحتا گفتم بعد از کار، خیلی خستهام (که البته دروغ هم نگفتم). سعی کردم به آنها قول ندهم و نگویم: «دفعه بعد!» و حتی در ساعات کاری، با جین خوش و بش کردهام که فکر نکند از او متنفرم، گرچه این گفتوگوها حواسم را از کارم پرت میکند.
میترسم اگر با صراحت بیشتری، نشان دهم که تمایلی به دوستی ندارم، رابطهمان از اینکه هست سردتر شود. اما دلم میخواهد خودش این را بفهمد. دوستی، رابطه کاری را گرم نمیکند، فقط پیچیدهاش میکند. شنیدن انتقاد از رئیس، مثل «فرمت ایمیلها را کاملا اشتباه میزنی» به هر حال ناخوشایند است و اینکه با او به بولینگ بروم، باعث نمیشود خوشایند شود. راستش، من ترجیح میدهم ایمیلها را دقیقا همانطور که رئیس سختگیرم میخواهد قالببندی کنم، اما بعد به خانه بروم. آیا من غیرمنطقی هستم؟ بقیه آدمها با رئیسشان معاشرت غیرکاری ندارند، درست است؟ یا اشتباه میکنم؟ آیا شناختن رئیس در یک شرایط خنثی، روابط کاری را بهتر میکند؟ آیا باید کنار بیایم و هر از گاهی به بولینگ بروم؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، البته که برقراری رابطه دوستانه با همکاران و شناخت یکدیگر در یک فضای غیررسمی، میتواند مفید باشد. اما رئیس تو دارد این کار را اشتباه انجام میدهد.
اولا، هیچ مدیری حق ندارد کارکنان را وادار به معاشرت خارج از محل کار کند. ایرادی ندارد اگر فرصتهای سرگرمکنندهای فراهم کند که کارمندها به هم نزدیک شوند، اما این باید داوطلبانه باشد و مدیران باید بدانند که خوش گذراندن، یک تعریف دقیق ندارد و همیشه آدمهایی هستند که ممکن است نخواهند در تفریحات شما شرکت کنند. آنها همچنین باید یادشان باشد که نباید جایگاه قدرت رئیس در برابر کارمند، باعث نگرانی کارمند بشود و با خودش بگوید «آیا اصلا میتوانم نه بگویم، بدون اینکه شغلم به خطر بیفتد؟» بنابراین، مدیران هنگام دعوت کارکنان به فعالیتهایی از این دست، باید دقت کنند.
آنها همچنین باید حد و مرزهای بین خود و کارمندشان را بشناسند. مدیر و کارمند قطعا میتوانند رابطه گرم و دوستانه داشته باشند، اما نمیتوانند دوست باشند، به خصوص وقتی که کار مدیر، ارزیابی عملکرد کارمند و تصمیمگیریهایی است که ممکن است روی امرار معاش کارمند، تاثیر بگذارد. کمتر کسی دوست دارد از فردی انتقاد بشنود که با او بیرون میرود و کمتر مدیری پیدا میشود که در چنین شرایطی بتواند به درستی به کارمندش بازخورد دهد.
اما، هیچکدام از اینها به این معنی نیست که جین نباید از شما دعوت میکرد به تیم بولینگش بپیوندید. او فقط نباید به شما فشار بیاورد که حتما بروید. او ظاهرا آدم سمجی است. سیگنالهایی که به او میدهی را نمیفهمد و این واقعا روی اعصاب است. وقتی میگویی «بعد از کار، خستهام و میخواهم به خانه بروم» کاملا مشخص است که دوست نداری با آنها بروی. اما شاید او از آن آدمهایی است که پیامهای غیرمستقیم را درک نمیکند و شاید اگر مستقیما به او بگویی «علاقه ندارم» به نظرت احترام بگذارد. از آنجا که رویکرد غیرمستقیم تا حالا جواب نداده، پس باید بروی سراغ جوابهای مستقیم، مثل: «من زیاد اهل بولینگ نیستم، ولی مرسی که گفتید.» یا «زیاد به بولینگ علاقه ندارم، اما پایه هستم که اگر مایل بودید، هرماه، یکی دو ساعت دور هم جمع شویم.» یا جملاتی از این قبیل. وقتی حرفت را صریحا گفتی، اگر او همچنان به صحبت درباره بولینگ ادامه داد، میتوانی نشنیده بگیری. یک بعد دیگر این ماجرا نیز مربوط میشود به حس تو. گفتی حس میکنی جین تصور میکند معاشرت غیرکاری میتواند رابطه کاریتان را بهبود دهد. اما نگفتی چه چیزی باعث میشود چنین حسی داشته باشی. پس من حدس میزنم که او این را مستقیما نگفته است. اگر حدسم درست است، به نظرم میتوانی با خوشرویی، دعوتش به بولینگ را رد کنی و در محیط کار با او رفتاردوستانه داشته باشی. دقت کن! «دوستانه»، نه اینکه با او «دوست» باشی. اما اگر حس کردی مشکل همچنان وجود دارد یا او تعداد درخواستهایش بیشتر شد، بگو: «ممنون که به این برنامهها دعوتم میکنید، اما من معمولا بعد از کار، در دسترس نیستم. البته مشتاقم که یک دورهمی یا برنامه دیگری با بچهها داشته باشیم. » میدانم که قبلا گفتی معمولا بعد از کار خستهای اما باید حرفت را کاملا مستقیم و شفاف بزنی.
آیا آشنایی بیشتر با رئیس، تنش در محل کار را کمتر میکند؟ بله. گاهی میکند. اما حتما لازم نیست برای برقراری ارتباط دوستانه با رئیس، فعالیتهای غیرکاری در خارج از محیط کار انجام دهی. راههای دیگری هم هست که بتوانی با رئیست در «محل کار» رابطه دوستانه برقرار کنی و این کاملا قابل درک است که نخواهی وقتت را با مدیری بگذرانی که زیادی در کارهایت دخالت میکند. اما اگر خیلی مخالف این فعالیتها نیستی، بد نیست که برای ارتقای کیفیت زندگی شغلیات، گاهی این دعوتها را بپذیری. به امتحانش میارزد. شاید اگر با هم راحتتر شوید، رابطه کاریتان هم آسانتر شود. اگر هم نشد، میتوانی حد و مرزهایت را مشخص کنی، بدون آنکه ذرهای شک داشته باشی.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.