سئوال:
مشاور عزیز، سه ماه بعد از اینکه وارد شغل جدیدم شدم، سمتم را حذف کردند. خوشبختانه در همان شرکت و در یک واحد دیگر، یک شغل قراردادی به من پیشنهاد دادند. وقتی وارد واحد جدید شدم و رئیسم «کری» را ملاقات کردم، حس کردم کارکردن با او سخت است و وقتی رفتارش را با بقیه دیدم، مطمئن شدم؛ بههمین علت سعی کردم نظر مثبتش را جلب کنم. این روشم جواب داد. به مرور زمان، دیدم که او از کارم راضی است. برای افزایش حقوق و مدت قراردادم با مدیران بالا جنگید. حس کردم به او مدیونم. اما مدتی بعد فهمیدم که بابت محبتش، باید بهایی بپردازم. او از من انتظار داشت که به هر قیمتی که شده به او وفادار باشم.
انتظار داشت در جر و بحثها و داد و فریادهایش با دیگران، طرف او را بگیرم حتی اگر حق با او نبود. همیشه سعی میکنم از بدگویی و حرف و حدیثها در اداره دوری کنم اما به مرور دیدم که وارد ماجراهای کری شدم. وقتی با عصبانیت در مورد افراد زندگیاش حرف میزند، مجبورم وانمود کنم که از شنیدن این چیزها خوشم میآید و با او همدردی میکنم چون کار دیگری از دستم برنمیآید. من تا وقتی یک شغل دیگر پیدا کنم، به این شغل نیاز دارم. متوجه شدم که بقیه کارمندها از روابطاجتماعی با او میپرهیزند. وقتی او سعی میکند خودش را به خانههایشان دعوت کند، بهانه میآورند. گاهی نمیتوانند از دست او فرار کنند چون میگوید اگر این هفته نمیشود، هفته بعد. معلوم است که خیلی تنهاست و دلم برایش میسوزد اما نه آنقدر که بخواهم او را به خانهام دعوت کنم. اما بالاخره کوتاه آمدم و اجازه دادم یک روز برای شام به خانهمان بیاید. بعد از مدتی، قرار بود یک جراحی ساده انجام دهم که پیچیده شد و من مجبور شدم دو ماه در خانه بمانم و دوران نقاهت را بگذرانم. او اصرار داشت به بیمارستان بیاید و ملاقاتم کند. وقتی مرخص شدم، به بهانه اینکه یک بسته گاز استریل به من بدهد، به خانهمان آمد. چطور میتوانستم او را رد کنم وقتی اینقدر به فکرم بود؟ او در نهایت شب را پیش ما ماند و فردایش هم تا اواسط روز با ما بود. همسرم از او خوشش نمیآمد و از من خواست که از شر او خلاص شوم. من هم همین را میخواهم اما میترسم که اگر حد و مرزهایم را با او مشخص کنم، علیه من شود. برای پیدا کردن یک شغل جدید، به او بهعنوان معرف نیاز دارم. اما این اتفاقها تمامی ندارد. امروز تلفنم زنگ خورد. خودش بود. بازهم خودش را به خانه ما دعوت کرد. هنوز شغلی پیدا نکردهام. پس فکر کنم این هفته، شنبه، شام اینجا باشد. مگر اینکه راهی برای بیرونآمدن از این شرایط وجود داشته باشد. دارد؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، رفتار کری خیلی مشکلزاست. بزرگترین مشکل، داد و فریاد کردن است. مشکل دوم این است: تهدید تلویحی کارکنان به اینکه اگر نیازهای اجتماعی او را برطرف نکنند، برایشان عواقب حرفهای خواهد داشت. ظاهرا تمام اطرافیانش از او میترسند و او، یا از این قضیه بیخبر است یا میداند و کاملا از آن بهنفع خود استفاده میکند. این هم عجیب است که یک نفر، با دیگران بدجنسی و بدقلقی کند و از همان آدمها انتظار داشته باشد که خارج از محل کار با او تعامل کنند، آنهم در خانههای آنها. شب هم میماند! حتی اگر کری آدم دوستداشتنی هم بود، بازهم دعوت کردن خودش به خانه کارمندها رفتار پسندیدهای نیست. خیلیها دوست ندارند میزبان رئیسشان باشند و اگر بخواهند ترجیح میدهند خودشان دعوتش کنند. کری دارد از قدرتش سوءاستفاده میکند.
احساس تو که فکر میکنی باید هوای او را داشته باشی، کاملا قابلدرک است. او بیثبات و اهل تنبیهکردن است و درآمد تو، بستگی دارد به اینکه چقدر رضایتش را جلب کنی و ظاهرا تا الان موفق بودهای. او تو را دوست دارد و حتی برایت جنگیده. احتمالا دلیلش این است که تو با او دوستانه رفتار میکنی و وانمود میکنی که رفتارش نرمال است، در حالیکه نیست. افرادی که هنجارهای اجتماعی را میشکنند، عاشق این هستند که دیگران وانمود کنند رفتارشان نرمال است. این از آنها محافظت میکند و اجازه میدهد از یافتن ریشه رفتارهایشان، اجتناب کنند. اما جلبرضایت او بدین معنا نیست که مجبور باشی او را دعوت کنی یا با او تعاملات اجتماعی داشته باشی. میتوانی مهربان باشی، یا حتی دوستانه رفتار کنی اما در عین حال، حد و مرزهایت را حفظ کنی. خوشبختانه کرونا این را راحتتر میکند. میتوانی به او بگویی: «ما بهخاطر این بیماری، تصمیم گرفتهایم فعلا با کسی فعالیت اجتماعی نداشته باشیم.» اگر تعجب کرد که چرا زودتر به او نگفتید، توضیح بده: «اخیرا یک مورد کرونایی در اقواممان داشتیم و همه بهشدت ترسیدهاند، به همین علت، بیشتر مراقب هستیم.» اما حتی بدون اشاره به کرونا هم میتوانی مرزهایت را مشخص کنی. اگر آدم منطقیای بود، پیشنهاد میکردم که رک و راست بگویی: «محبت دارید اما من در رابطه با حفظ حد و مرزها با مدیرم، خیلی سنتی هستم. موافقید که بهجایش، یک عصر، در اثنای کار با هم قهوه بخوریم؟» کسی چه میداند؟ شاید این روش در مورد کری هم جواب بدهد اما اگر نمیخواهی حرفت را مستقیم به او بزنی، گزینههای دیگری هم وجود دارد.
یکی از راحتترین گزینهها این است که مشغله داشته باشی. تعهدات خانوادگی، کلاس، خانهتکانی یا هر چیز دیگری. وقتی او سعی کرد خودش را دعوت کند، بهراحتی بگو: «برنامهام پر است. تمام وقتم خارج از محیط کار، صرف فلانکار میشود. بعد از اتمام کار هم آنقدر خستهام که روی مبل خوابم میبرد. حتی خانوادهام را هم نمیبینم.» بعد بلافاصله موضوع را عوض کن و حرف کار را به میان بیاور: «راستی، ویرایش گزارش را ارسال کردند؟»
یا میتوانی همهچیز را گردن همسرت بیندازی. ظاهرا او با این کار مشکلی ندارد. این یکی از مزایای ازدواج است. میتوانی بگویی: «مارک اخیرا دوست دارد آخر هفتهها را با هم بگذرانیم، فقط خودمان!» من خودم دوست ندارم برای تعیین حد و مرزهایم، پای کسی دیگر را وسط بکشم اما در مورد رئیسی که تا این حد پررو است، هر راهی که جواب میدهد را امتحان کن.
اگر از عواقبش میترسی، سعی کن لحنت همیشه گرم و دوستانه باشد. یکجوری حرف بزن که این پیام را انتقال دهی: «چه فکر خوبی! اما متاسفانه نمیتوانم.» حتی اگر در ذهنت داری میگویی: «عمرا!» لحن، در تعاملات خیلی نقش دارد، بهخصوص وقتی داری پیشنهاد کسی را رد میکنی. شاید فعلا امنیت شغلی تو ایجاب کند که با کری مهربان باشی. اما میتوانی این را به محل کار، محدود کنی. نیازی نیست که از او با آغوش باز در خانهات پذیرایی کنی.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.