سئوال:
مشاور عزیز، من کارمند واحد فروش شرکتمان هستم. آخر هفتهها با دوستانم دور هم جمع میشویم تا بعد از یک هفته کار مداوم، کمی خستگی در کنیم. امروز وقتی به صحبتهایی که در این دورهمیها بینمان رد و بدل میشود فکر میکردم، دیدم که فقط دو، سه نفر کارشان را واقعا دوست دارند اما بقیه فقط برای امرار معاش کار میکنند. بعضی از دوستانم معتقدند که ماهیت کار همین است. آنها میگویند: «مگر میشود کار را دوست داشت؟ اصلا مگر کسی پیدا میشود که سر کار به او خوش بگذرد؟» خودم هم تا همین امروز اعتقاد داشتم که کار اساسا جذاب نیست. اما امروز با خودم گفتم پس چطور بعضیها از کارشان لذت میبرند؟ چه عاملی باعث شده کارشان برایشان سرگرمکننده باشد؟ آیا کار میتواند جذاب باشد؟ اگر بله، پس چرا بیشتر آدمها در محیط کار شاد نیستند؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، سال هاست که چند دروغ متداول را در دنیای کسب وکار میشنویم. مدتی طول میکشد تا یک فرد تازهوارد بتواند راه و چاه را تشخیص دهد و دروغها را از حقایق تفکیک کند. یکی از دروغهای قدیمی این است: «اگر چیزی قابل اندازهگیری نباشد، قابل مدیریت نیست.» در دنیای کسبوکار، عوامل مهمی مثل اعتماد، وفاداری، نوآوری و مشارکت وجود دارند که قابل اندازهگیری نیستند. نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم که اگر چیزی قابل اندازهگیری باشد، پس مهم هم هست. یا وانمود کنیم که اگر چیزی قابل اندازهگیری نبود (مثل دوستی و اعتماد میان اعضای تیم)، پس مهم نیست.
ما کسب وکارمان را طوری مدیریت میکنیم که انگار فقط با اعداد و ارقام سر و کار داریم، مثل تعداد نقصها در هر نوبت تولید یا تعداد دقایقی که یک کارمند تاخیر کرده است.اما این تنها دروغ رایج در دنیای کسب وکار نیست. دروغهای دیگری هم وجود دارند که یکی از آنها از بقیه بدتر است: «قرار نیست کار جذاب باشد. اگر جذاب بود، دیگر اسمش کار نبود.»
اگر درباره این جمله بیشتر فکر کنیم، فورا به این نتیجه میرسیم که اصلا با عقل جور در نمیآید. اگر قرار نیست کار جذاب باشد، پس یعنی ناخوشایند یا کسلکننده است، یا طاقتفرسا و عذابآور است. مدیرانی که دچار ترس هستند، میگویند: «کار که جای خوشگذرانی نیست» چون نمیخواهند اقتدار و سلطه خود را از دست بدهند. آنها به کارکنان پول میدهند که کار کنند و میخواهند در رابطه کارمند-کارفرما، در موضع قدرت باشند. آنها میخواهند این رابطه را تحت کنترل داشته باشند. اگر در محیط کار به کارکنان خوش بگذرد، مثل این است که چیزی مجانی گیرشان آمده باشد. مدیران ترسو از اینکه کارکنانشان روز خود را با فراغ بال بگذرانند و همزمان با کار خوش بگذرانند، میترسند. احساس میکنند قدرت خود را از دست دادهاند. آنها معتقدند «کارمند باید هر روز به محل کار بیاید و کارها را طبق برنامهریزی پیش ببرد، نه اینکه شوخی کند و بخندد.»
برای این مدیران، خندیدن و شوخی کردن یک کارمند با همکارانش مساوی است با از زیر کار در رفتن و تنبلی. این قطعا درست نیست. ایدهآلترین حالت این است که کارمان را آنقدر دوست داشته باشیم که حاضر باشیم مجانی انجامش دهیم. اما به هر حال، همه ما به پول نیاز داریم. پیدا کردن شغلی که عاشقش هستید، یک موفقیت بزرگ است، موفقیتی که باید به آن افتخار کرد، نه اینکه بابتش احساس گناه یا عذرخواهی کنید. بعضی از مدیران نمیدانند کارمندی که عاشق شغلش است و از آن لذت میبرد، قطعا بهتر از بقیه کارکنان است. کار کردن برای چنین مدیرانی دردسرهای خودش را دارد.
هر چه محیط کار جذابتر باشد، بازدهی کارکنان بیشتر است اما این تنها یکی از مزایای شاد بودن کارکنان است.
وقتی محیط کار جذاب است، کارکنان آرامش دارند و ایدههای جالب به ذهنشان میرسد. آنها راحتتر و با میل خودشان با هم مشارکت میکنند. علتش این است که میدانند اگر یکی از کارهای روزانهشان را انجام ندهند، به دردسر نمیافتند. وقتی محیط کار جذاب و سرگرمکننده است، نوآوری و مشارکت خود به خود اتفاق میافتد. اگر محیط کار برای کارکنانتان جذاب نباشد، این نشانه شکست شما بهعنوان یک مدیر است. دلیلی ندارد که یک کار، سخت یا کسلکننده باشد. طراحی شغل برای انسانها کار آسانی است، حداقل آسانتر از طراحی شغل برای انسانهایی که وانمود میکنند ماشین هستند. میتوانید وظایف و کارهای تکراری را به ماشینها واگذار کنید و کارهایی را که نیازمند هوش و قضاوت انسان هستند، به انسانها محول کنید. این خیلی ساده است. اما مدیران ترسو دوست ندارند به کارکنان اختیار و آزادی عمل بدهند تا کارشان را آنطور که دوست دارند انجام دهند. مدیرانی که دچار ترس هستند، از اینکه حتی ذرهای از قدرت خود را از دست بدهند، به شدت وحشت میکنند. کار باید جذاب و سرگرمکننده باشد وگرنه دارید مشتریان و سهامداران خود را فریب میدهید. هیچ مدیری دوست ندارد در مقابل جمعی از سرمایه گذارانش بایستد و به آنها اعلام کند: «در شرکت ما، کار جذاب نیست. کارکنان در اینجا کار میکنند چون گزینه بهتری ندارند.» کدام مدیر از گفتن اینها احساس غرور میکند؟
خدا را شکر، هیچ مدیری چنین حرفی نمیزند. هر کس اعتراف کند که کارکنانش شغلشان را دوست ندارند، در واقع به ناکارآمدی و بی کفایتی خودش اعتراف کرده. مشتریان و سهامداران انتظار دارند شرکتی که از آن خرید میکنند یا سهامش را میخرند، جای فوقالعادهای برای کار کردن باشد، چون حضور، اشتیاق و مشارکت کارکنان در امور به نفع آنها نیز هست. جذب و حفظ کارکنان باهوش و استعداد چه خرجی دارد؟ هیچ خرجی! کافی است فرهنگ سازمان جذاب و انسان گونه باشد. ایجاد چنین فرهنگی مسوولیت هر مدیر در برابر مشتریان و سهامداران است. این جمله که «کار قرار نیست جذاب باشد» هم نادرست است و هم خلاف اصول کسب وکار (بعضیها میگویند جذاب بودن و حرفهای بودن با هم در تضادند). این نشانه ضعف مدیریتی است. اگر شرکت شما استحقاق مشتریانش را داشته باشد، پس در قبال آنها مسوولید که شرکت را به یک فضای فوقالعاده برای کار تبدیل کنید. اگر واقعا استحقاق مشتریانتان را دارید، در برابر آنها مسوولید که برای جذب و حفظ کارکنان ممتاز، از بهترین روشهای مدیریتی و منابع انسانی استفاده کنید. کار باید جذاب باشد، هم برای کارکنان و هم برای مدیران. کار اگر جذاب نباشد، شما ناخواسته دارید مشتریان و سهامداران و کارکنان را فریب میدهید. این کار اتلاف سود، انرژی، استعدادها و پتانسیلهاست. مدیران هوشمند حقیقت را میدانند: اگر سرگرمی در محیط کار به یک اولویت استراتژیک تبدیل شود، همه چیز بهتر خواهد شد.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.