سئوال:
مشاور عزیز، بیست سال برای یک اداره دولتی کار میکردم. سپس به دلیل تغییراتی که در ساختار سازمان ایجاد شد، از کار بیکار شدم. اصلا فکرش را هم نمیکردم شغلم را از دست بدهم. گیج و سردرگم شده بودم. ۶ ماه بیکار بودم تا اینکه یک شغل جدید در یک شرکت خصوصی پیدا کردم و دو سال آنجا کار کردم. صاحب شرکت بازنشسته شد و پسرش شرکت را فروخت و من دوباره بیکار شدم و حالا دنبال کار میگردم. بیش از هر چیزی به دنبال ثبات شغلی هستم. چطور میتوانم شغلی پیدا کنم که حداکثر امنیت شغلی را داشته باشد؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، اگر میتوانستم کارفرمایی پیدا کنم که تو را استخدام کند و برای ۲۵ یا ۳۰ سال، اشتغال تو را تضمین کند، حتما تو را به آنها معرفی میکردم. اما چنین کارفرمایی دیگر وجود ندارد. این تجربه تلخ به تو آموخت که مشاغل دولتی، دیگر مثل سابق امنیت شغلی کارکنان را تضمین نمیکنند و از این نظر هیچ فرقی با مشاغل بخش خصوصی ندارند. مهمتر از همه، امنیت شغلی معیار مناسبی برای انتخاب یک شغل نیست. اگر شغلی را صرفا به خاطر احساس امنیت شغلی انتخاب کنی، ریسک کردهای. مشاغلی که بیشترین میزان امنیت شغلی را ارائه میکنند، اغلب قادر نیستند ما را برای مواجهه با حقیقت هزاره سوم آماده کنند؛ اینکه «همه ما کارآفرین هستیم.»
باید با بازار آشنا شویم، ارزش خودمان را بشناسیم و بدانیم در حل چه مسائلی تبحر داریم و اینها مهارتهایی هستند که در مشاغل «امن» سنتی به آنها نیازی نیست. راز امنیت شغلی در سال ۲۰۱۸ و سالهای پیش رو این است که این نکته را به یاد داشته باشیم که ما امنیت شغلیمان را خودمان ایجاد میکنیم. این روزها هیچ کارفرمایی نمیتواند امنیت شغلی تو را تا پایان عمرت تضمین کند. به همین منظور، باید این مهارتها را کسب کنی:
- نباید به خودت به عنوان مجموعهای از مدارک تحصیلی و آموزشی یا سالها تجربه نگاه کنی. درست مثل هر متخصصی (وکیل، لولهکش یا نماینده بیمه)، تو نیز باید بدانی که در حل چه مشکلاتی مهارت داری و این مشکلات را به خوبی بشناسی. باید بدانی حل یک مشکل چقدر برای مشتریانت هزینه دارد، چگونه ایجاد شده و چطور رفع میشود. شاید تخصص تو رسیدگی به شکایات مشتریان باشد یا اصلاح فرآیندهای دست و پاگیر یا زیرساختها. این درد هر چه باشد، باید اسمش را بدانی و دوای آن را نیز در دست داشته باشی.
- باید همواره در جریان تحولات بازار باشی تا ببینی مشکلی که در حل آن مهارت داری، چگونه در گذر زمان دستخوش تغییر میشود. اگر خودت را محدود به دیوارهای دفتر کارت کنی، از رویدادها و تحولات بازار استعدادها بیخبر خواهی ماند. در این صورت به سختی میتوانی به مشکلات اشراف داشته باشی، ریشههایشان را شناسایی کنی و راه حل ارائه کنی. این مزیتی است که فقط کارآفرینان و کارکنان قراردادی از آن بهرهمندند. آنها بر خلاف کارکنان ثابت، همواره با بازار استعدادها در تعامل هستند، دائم در حال مذاکرهاند، درباره مشکلات و راه حلها گمانهزنی میکنند و با مشتریان و مشکلات واقعی سر و کار دارند. آنها بهراحتی و به سرعت با تغییرات همگام میشوند و همه ما باید این مهارت را یاد بگیریم.
- باید ارزش خودت را بدانی. اینکه بگویی «آخرین حقوقی که گرفتم، ۷۰ هزار دلار بود» کافی نیست. این اطلاعات به درد کسی که میخواهد تو را استخدام کند نمیخورد. ممکن است بگوید: «چه عالی، اما حقوق پیشنهادی ما ۶۰ هزار دلار است.» آیا میتوانی به آنها توضیح دهی که وجود تو در سازمان، چگونه باعث افزایش درآمد یا کاهش هزینههایشان میشود؟ آیا میتوانی برای حقوق پیشنهادیات یک دلیل قانعکننده بیاوری؟
- حتی اگر شاغل هستی و از شغلت راضی هستی، باید بازار استعدادها را زیر نظر داشته باشی و ببینی آیا به خدمات تو نیاز هست یا نه. مبادا در این مسیر حرفهای خوابت ببرد. بیشتر مردم در یک خواب طولانی به سر میبرند و وقتی بیدار میشوند که کار از کار گذشته و اخراج شدهاند. هوشیار باش و آگهیهای استخدام را همیشه مرور کن، حتی وقتی مشغول کار هستی.
- باید مهارتهایت را بهروزرسانی کنی. ممکن است برای سازمانی کار کنی که از زمانه عقب باشد یا با تکنولوژیهای روز بیگانه باشد. شاید این سیستم جوابگوی نیازهای آنها باشد، اما برای تو اینطور نیست. فرقی نمیکند که پیشرفت تو برای کارفرمایت مهم است یا نیست. برای آنکه قابل عرضه به بازار باشی، باید مهارتهایت را به روز کنی.
- ارتباطاتت را حفظ کن و گسترش بده. بسیاری از مردم وقتی شغل دارند، به ارتباطات اهمیت نمیدهند و فقط وقتی به دنبال برقراری ارتباط هستند که شغل خود را از دست داده باشند. این یک اشتباه بزرگ است. اگر تا به حال ارتباطاتت محدود بوده، سعی کن هر هفته یک دیدار رو در رو با یک دوست جدید یا قدیمی داشته باشی یا در یک رویداد شرکت کنی. عادت کن با افراد جدید صحبت کنی.
- مهارتی را فرا بگیر که کمتر کسی آن را بلد است، مثلا متخصص نرمافزارهای آموزشی یا تبدیل مجلات چاپی به آنلاین. صرف نظر از اینکه چه کارهایی را به خوبی انجام میدهی، باید در یک زمینه خاص تخصص داشته باشی تا ارزش واقعی خود را نشان دهی.
- از آنجا که مشکل را میشناسی و ارزش خودت را میدانی، میتوانی همزمان که به دنبال کار میگردی یا حتی وقتی شاغلی، به صورت پارهوقت یا تماموقت مشاوره ارائه دهی. این روزها همه ما، چه بدانیم چه ندانیم، مشاوریم. خودت را مثل یک کالا برندسازی کن. هیچ چیزی به اندازه برندسازی نمیتواند عرضهپذیری تو را افزایش دهد.
- همزمان که به مهارتهایت افزوده میشود، بهعنوان یک شخص حرفهای شناخته خواهی شد. کسانی که تو را میشناسند پروژههایشان را به تو خواهند سپرد. میتوانی شغلهای قراردادی یا تماموقت پیدا کنی. به مرور میان گروه بزرگی از افراد که حتی آنها را نمیشناسی، وجهه و اعتبار پیدا میکنی. ارتباطات به تو کمک میکند که همیشه شغل داشته باشی. به لطف انجام پروژهها آنقدر پول داری که اگر چند ماه بیکار شدی، نگران مخارجت نباشی.
- نهایتا به نقطهای خواهی رسید که به راحتی و بدون استرس، یک ماه به خودت مرخصی بدهی. البته اگر به دنبال شرکتی باشی که تا زمان بازنشستگی برایشان کار کنی، هرگز به این نقطه نخواهی رسید. به دنبال امنیت در یک شغل یا سازمان نباش. امنیت را خودت ایجاد کن تا کسی نتواند آن را از تو بگیرد.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.