سئوال:
مشاور عزیز،
سالها بود که در شرکت ما، نرخ استعفا و استخدام خیلی پایین بود. تا اینکه طی چند ماه اخیر، یکسری تغییرات در تیممان ایجاد شد. این تغییرات لزوما بد نیستند. شرکت به خیلی از نیروها ترفیع داده، هرچند که چند نفر از همکارها فرصتهای شغلی بهتر پیدا کرده و شرکت را ترک کردهاند. این استعفاها تیم را تکان داده. من ۲۹ سالم است و در حال حاضر در تیممان، من بیشترین سابقه کار در شرکت را دارم (دو سال). دلیلش این است که چند نفر از همکارها که بالای پنج سال سابقه کار در اینجا دارند طی یک هفته ارتقاهای درست و حسابی گرفتند و رفتند. ضمنا ما به صورت دورکارییا حضوری کار میکنیم. نصف روزها در شرکت هستیم و نیم دیگر را در خانه. و مخصوصا تیم ما به دلیل مسائل مربوط به ساختار سلسلهمراتبی، منزوی و جدا افتاده از بقیه سازمان است.
حالا چند وقتی است که داریم جایگاههای شغلی خالی را پر میکنیم و نیروهای جدیدی که آمدهاند، عمدتا فارغالتحصیلان دانشگاه هستند و زیر ۲۴ سال سن دارند. بیشترشان یا سابقه کار شرکتی یا فعالیت در محیط حرفهای را ندارند یا اگر دارند، خیلی کم است. و این کاملا از رفتارشان پیداست. چون در شرکت ما، روش هاتدسکینگ رایج است، بعضی از این نیروها از این روش سوءاستفاده میکنند و چند بار در روز، میزشان را عوض میکنند. یک جلسه دو روزه آموزشی برایشان گذاشتیم اما بعضی از آنها حتی هیچ یادداشتی برنداشتند و حالا که چند ماه از استخدامشان گذشته، هنوز دارند سوالاتی میپرسند که قاعدتا باید جوابش را بدانند. گاهی بدون هماهنگی سر کار نمیآیند و بهانههای این شکلی میآورند: «امروز حس و حال شرکت را ندارم».
من وقتی اینجا استخدام شدم، چند سال سابقه کار داشتم. شغلم ردهپایین است که در دوران کرونا و به دلیل این که مستاصل بودم، انتخابش کردم. دلیل اینکه اینجا ماندم این است که فرهنگ شرکت را دوست دارم و توازنی که میان کار و زندگیام ایجاد شده، بینظیر است. به علاوه، بیمه خدمات درمانیاش فوقالعاده است. اما گاهی حس میکنم تمام زمانم دارد صرف مهار یکسری بچه مهدکودکی میشود. گاهی باید به آنها تذکر دهم که در شرکت از فاصله دور با داد و فریاد با هم حرف نزنند یا توضیح دهم که شلوار جین پاره پوره، لباس غیررسمی و کژوال محسوب نمیشود و برای اثبات حرفم، ایمیل سیاستهای شرکت را نشانشان دهم. حس میکنم دارم چیزهایی را یادشان میدهم که خودشان باید بدانند.
به دلیل برنامه کار ترکیبی، رئیسمان هم فقط زمانی در شرکت است که ما حضور داریم، یعنی حدودا یک یا دو بار در هفته. او بعضی از این مسائل را شاهد بوده و میداند چه کسانی مقصر هستند اما فکر میکنم درک نمیکند که این رفتارها چقدر حواس دیگران را پرت میکند و تمرکز بقیه همکارها را میگیرد. چند نفر دیگر از اعضای تیم هم مثل من به ستوه آمدهاند و چون حالا من عضو ارشد هستم، حس میکنم وظیفه من است که موضوع را به رئیس انتقال دهم. آیا این دلیل قانعکنندهای هست که رزومهام را آپدیت کنم؟ یا فقط باید موضوع را با رئیس مطرح کنم و اجازه دهم او به مساله رسیدگی کند؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، باید موضوع را به شکلی بهتر به رئیس انتقال دهی اما همزمان باید در ذهنت، میان چیزهایی که باید به آنها اهمیت دهی و چیزهایی که مربوط به تو نیست، مرز مشخص کنی. مثلا داد زدن همکارها در اداره یا پرسیدن سوالاتی که باید جوابش را بدانند، طبیعی است که در کارت اختلال ایجاد کند و کاملا حق داری درباره این رفتارها با رئیس و خودشان صحبت کنی. اما بعضی از چیزهایی که گفتی، اصلا وظیفه تو نیست که مدیریت کنی یا واکنشی به آنها نشان دهی.
اگر همکارهای ردهپایینتر از تو با شلوار جین پاره سر کار میآیند یا بدون هماهنگی، خانه میمانند، رسیدگی به اینها وظیفه تو نیست، بلکه چیزی است که مدیریت باید در صورت لزوم، به آنها رسیدگی کند. اگر دائم میزشان را عوض میکنند، میفهمم که کارشان روی اعصاب است اما این هم چیزی نیست که تو بخواهی خودت را دخالت دهی. اجازه بده از این میز به آن میز بروند. اینها شاید روی اعصاب باشد و شاید حق داری که فکر میکنی باید راهنماییشان کنی، اما رسیدگی به این مسائل، در محدوده وظایف تو نیستند چون تو مدیرشان نیستی (ظاهرا در جایگاه مدیریتیای هم نیستی که از تو انتظار برود ورود کنی).
اگر چیزی تمرکزت را به هم میزند یا روی کارت تاثیر میگذارد، پس در محدوده چیزهایی است که حق داری و باید به آن رسیدگی کنی. در غیراین صورت، وظیفه تو نیست که سیاستهای مدیر یا تیم یا سازمان را به همکارهایت گوشزد کنی. اگر به این چیزها اهمیت ندهی، زندگیات آسانتر میشود چون اینها مشکل تو نیستند.
فکر کنم تو نسبت به همکارهای جوانت، احساس مسوولیت میکنی و فکر میکنی با یاد دادن نکات حرفهای، داری به آنها لطف میکنی. البته حتما اینطور میبود، اگر گوششان به حرفهایت بدهکار بود. اما وقتی مجبورت میکنند ایمیل سیاستهای شرکت را نشانشان دهی، به نظر میرسد که به اظهارنظر تو اهمیت نمیدهند. البته کاری که میکنند زرنگی نیست. نیروهای جدید باید به دنبال آموزش باشند نه اینکه آن را دائم پس بزنند. اما وقتی میبینی مشتاق نیستند، چرا باید تلاش کنی که چیزی یادشان دهی؟ این مسائل را رها کن. مدیرت اگر بخواهد به آنها رسیدگی میکند. و اگر تا حالا اقدامی نکرده، این یعنی اهمیت نمیدهد. که البته، تصمیم با اوست.
اما منطقی است که درباره چیزهایی که تاثیر مستقیم روی کارت دارد مثل داد زدنها، با رئیس صحبت کنی بهخصوص که ظاهرا قبلا درباره این چیزها با خود همکارها صحبت کردهای اما نتیجهای نگرفتی و رئیس هم که اکثر اوقات آنجا نیست که این چیزها را ببیند. به او توضیح بده که همکارها سر و صدا میکنند و تمرکزت را به هم میزنند و در برابر درخواستهای تو مقاومت کردهاند. از او بخواهد اگر میتواند، ورود کند.
اگر رئیس حرفهایت را شنید اما تلاشی برای بهبود شرایط نکرد، باید تصمیم بگیری که آیا محیط شرکت، آنقدری آزاردهنده است که بخواهی استعفا دهی یا نه. اما اگر مرز میان مسائلی که باید به آنها اهمیت دهی و مسائلی که به تو مربوط نیستند را مشخص کنی، احتمالا شرایط برایت بسیار قابل تحملتر خواهد شد. همکاران جوانترت بالاخره میفهمند که چطور کارها را مدیریت کنند (شاید هم نفهمند) اما بدان که تو مسوول سر به راه کردن آنها نیستی.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.