چگونه سرانجام یک شغل خوب پیدا کردم – با شکستن قوانین

سئوال:

لیز عزیز

من روش شما را به دقت دنبال کرده‌ام. همین حالا یک جست‌وجوی شغلی را به پایان رساندم که سخت‌تر از هر جست‌وجوی شغلی دیگری بود که تجربه کرده‌ام.
در سال ۲۰۱۵، این شانس را داشتم که برای سه ماه در یک برنامه توسعه نرم‌افزار در ایتالیا تدریس کنم. بلافاصله این فرصت را پذیرفتم.
من در محل زندگی‌ام تدریس می‌کردم، و فرصت تدریس در خارج از کشور برایم بسیار جذاب بود. از رئیس خود درخواست مرخصی کردم، اما رد شد. در واقع، کارفرمایم مرا به استعفا تهدید کرد. آنها فکر می‌کردند که از شغل خود دست نمی‌کشم و این فرصت تدریس را کنار می‌گذارم، اما من از قبل آماده‌ی ترک کار بودم.
وقتی از ایتالیا برگشتم، با سه شرکت استخدامی تخصصی در حوزه فناوری که می‌شناختم تماس گرفتم. آنها کاملاً مطمئن بودند که می‌توانند برایم شغلی پیدا کنند. من به دنبال موقعیت «معمار نرم‌افزار» بودم، اما آنها مدام می‌گفتند: «مشتریان ما ممکن است تو را برای موقعیت برنامه‌نویس ارشد در نظر بگیرند، اما نه برای معمار نرم‌افزار.»
سال‌ها بود که در نقش معمار نرم‌افزار کار می‌کردم، اما بدون این عنوان شغلی. می‌توانستم پروژه‌هایم را توضیح دهم و نقش خودم را در هر کدام از آنها شرح دهم، اما استخدام‌کنندگان می‌گفتند: «تو هرگز عنوان شغلی معمار نرم‌افزار نداشته‌ای.»
مشکل تصویری بود. رزومه‌ی من فاقد عنوانی بود که مشتریان این شرکت‌های استخدامی به دنبالش بودند. بدون وجود کلمات مشخص «معمار نرم‌افزار» در رزومه‌ام، حتی حاضر نبودند مرا برای این موقعیت‌ها مصاحبه کنند.
از این سه شرکت استخدامی پرسیدم: «نمی‌توانید به مشتریانتان توضیح دهید که من این کار را انجام داده‌ام؟» همه‌ی آنها پاسخ مشابهی دادند:
«مشتریان ما نظر شخصی ما را نمی‌خواهند. آنها می‌خواهند متقاضیان دقیقاً همان ویژگی‌هایی را داشته باشند که در شرح شغل خود فهرست کرده‌اند.»
چهار ماه وقتم را تلف کردم تا این استخدام‌کنندگان را قانع کنم که مرا به مشتریانشان معرفی کنند، اما سرانجام تسلیم شدم. در آخرین شغل قبلی‌ام، به این کار «هل دادن طناب» می‌گفتند. وقتی متوجه می‌شوید که کاری بی‌نتیجه است، چرا ادامه دهید؟
من داشتم سرم را به دیوار می‌کوبیدم و انتظار داشتم استخدام‌کنندگان داستان من را برای دیگران بازگو کنند. واضح بود که باید رویکردم را تغییر دهم. شروع به استفاده از توصیه‌های شما کردم، هرچند که طبیعتاً فردی شکاک هستم.
با خودم فکر کردم که اگر روش «نامه‌ی درد» (Plain Letter) شما واقعاً مؤثر بود، همه از آن استفاده می‌کردند. اما وقتی شروع به اجرای آن کردم، متوجه شدم چرا بسیاری از افراد در استفاده از این روش تردید دارند. ما یاد گرفته‌ایم که در چارچوب‌های مشخص کار کنیم، و شکستن این چارچوب‌ها کار ساده‌ای نیست.
اولین کاری که در مسیر «شکستن قوانین» انجام دادم، این بود که یک جعبه کارت ویزیت مشاوره‌ای سفارش دادم. البته، کارت‌های ویزیتی با نام خودم و عنوان «معمار نرم‌افزار».
سپس شروع به ارسال نامه‌های درد کردم. از این کار لذت بردم. تحقیقات درباره‌ی شرکت‌ها برایم جذاب بود. من به همان اندازه که به جنبه‌ی فنی کارم علاقه دارم، به جنبه‌ی کسب‌وکار هم علاقه‌مند هستم، و یادگیری درباره‌ی شرکت‌های بزرگ و کوچک و چالش‌ها و فرصت‌هایشان برایم سرگرم‌کننده بود.
در طول جست‌وجوی شغلی‌ام، همیشه از این موضوع ناراحت بودم که استخدام‌کنندگان و مدیران منابع انسانی از پیشینه‌ی من سردر نمی‌آوردند. من در دولت، یک استارتاپ، دو شرکت نرم‌افزاری بزرگ، و یک دانشگاه خصوصی کار کرده بودم.
بسیاری از مدیران و معاونان فناوری دیدگاهی محدود دارند. اگر نام شرکت‌های موجود در رزومه‌ی شما را نشناسند، شما را درک نمی‌کنند.
از اولین ده نامه‌ی دردی که ارسال کردم، سه پاسخ دریافت کردم. اما دو مورد از آنها مدیرانی بودند که فقط می‌خواستند ببینند آیا من از خودشان شایسته‌تر هستم یا نه، و مورد سوم یک مدیر منابع انسانی مهربان اما بی‌تجربه بود که می‌خواست مرا برای یک شغل سطح پایین نرم‌افزاری مصاحبه کند.
با توصیه‌ی شما، هدفم را بالاتر بردم. ارسال نامه‌های درد به مدیران توسعه نرم‌افزار را متوقف کردم و آنها را مستقیماً برای مدیران عامل ارسال کردم.
این کار تصمیم درستی بود، زیرا نوشتن نامه‌ی دردی که درباره‌ی مشکلات یک شرکت (مشکلات مدیرعامل) باشد، برای من راحت‌تر بود تا نوشتن درباره‌ی چالش‌های فنی که از بیرون تشخیص آنها سخت‌تر است.
این روش جواب داد. از پنج نامه‌ی دردی که برای مدیران عامل فرستادم، دو مورد باعث ملاقات کاری شد. از اولین ملاقات، یک پروژه‌ی مشاوره‌ای دریافت کردم، و از دومین ملاقات، به یک شرکت سرمایه‌گذاری معرفی شدم.
با ادامه‌ی این روش، شش هفته بعد، دو پیشنهاد شغلی دریافت کردم که هر دو برای موقعیت معمار نرم‌افزار بودند.
یک ماه پیش کار جدیدم را شروع کردم. واقعاً حس آزادی دارد که از این طرز فکر خارج شوید که تنها شغل‌های موجود، همان‌هایی هستند که در آگهی‌های شغلی منتشر می‌شوند.
وقتی درون یک شرکت کار می‌کنید، متوجه می‌شوید که همه‌چیز به صورت ارگانیک تغییر می‌کند، اما هنگام جست‌وجوی کار، این نکته را فراموش می‌کنید. حالا من هرگز این را فراموش نخواهم کرد. درد، کلید کار است—نه آگهی‌های شغلی.
ممنون که به من یاد دادید از چارچوب قدیمی خودم خارج شوم!
با احترام،
برت

پاسخ مشاور:

شگفت‌انگیز نیست که مردم چقدر سریع به حالت ابتدایی خود بازمی‌گردند وقتی که شروع به بررسی رزومه‌ها می‌کنند؟ آنها چنان در جزئیات ریز رزومه غرق می‌شوند که قدرت درک کلی خود را از دست می‌دهند.
آنها دچار ترس می‌شوند. نمی‌توانند تصور کنند که اگر کسی قبلاً یک عنوان شغلی مشخص را نداشته باشد، باز هم می‌تواند آن کار را به‌خوبی انجام دهد.
تو این مشکل را حل کردی، آن هم با معرفی خودت به عنوان «معمار نرم‌افزار» از طریق شرکت مشاوره‌ای خودت.
تو موانع جست‌وجوی شغلی‌ات را دیدی (مثل انتظار داشتن از استخدام‌کنندگان برای «فروختن» تو به مدیران استخدام)، و راهی برای عبور، دور زدن، یا شکستن آنها پیدا کردی.
این همان کاری است که جویندگان شغل باهوش و زیرک در قرن جدید انجام می‌دهند! حالا تو هم جزئی از این گروه هستی. جزو آن دسته‌ی اندک از شاغلانی که کنترل مسیر شغلی‌شان را در دست گرفته‌اند—و دیگر هرگز آن را از دست نخواهند داد.
ما همه در حال یادگیری هستیم که چگونه در این بازار متلاطم استعدادها حرکت کنیم—و چگونه در فرآیند استخدام، بازیچه‌ی دیگران نباشیم. شکستن قوانین همان راه درست است—به راهت ادامه بده، برت!
با احترام،
لیز

  1. در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کرده‌اند، قبل از پذیرش و به‌کارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
  2. لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا