سئوال:
مشاور عزیز، چند ماه است که مثل خیلیهای دیگر، بیکار هستم. در این مدت برای شغلهایی که با تجربیات و مهارت من همخوانی داشتند، درخواست فرستادم اما در حوزه کاری من، حق انتخاب زیادی وجود ندارد. به ندرت کار پیدا میشود و احتمال دعوت شدن به مصاحبه حتی از آن هم کمتر است. بنابراین وقتی یک موقعیت شغلی پیدا میشود و برای مصاحبه با من تماس میگیرند، معمولا دلیلش این است که مهارتهایم متناسب با آن است، ولی لزوما شغلی نیست که به آن خیلی علاقه داشته باشم.
مثلا اخیرا برای یک جایگاه شغلی مصاحبه کردم که از سِمت فعلیام پایینتر بود. میخواستم روی یک مهارت تمرکز کنم. در مصاحبه خیلی رک از من پرسیدند: «شما در زمینه X مهارت دارید اما در این شغل، ما فقط به بخش کوچکی از مهارت شما نیاز داریم. چرا به این جایگاه علاقهمندید؟». فکر کنم از پس جوابش برآمدم. درباره چالشها و مسوولیتهای جایگاه مربوطه صحبت کردم اما طوری حرف زدم که انگار خیلی مشتاقم.
چطور باید به سوال «چرا برای این شغل هیجان دارید؟»، جواب دهم وقتی آنقدرها هم هیجان ندارم؟ آیا مدیران میخواهند دروغ بشنوند؟ احتمالا زیادی دارم به این موضوع فکر میکنم اما مدتی است که ذهنم را درگیر کرده.
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، قطعا کارفرماها دوست دارند کسی را استخدام کنند که مشتاق کار کردن در آن جایگاه شغلی باشد. چند دلیل وجود دارد: اگر تو دل به کارت بدهی و دوستش داشته باشی، برای آنکه خوب انجامش دهی انرژی و سنگ تمام میگذاری و برای حل مشکلات، کلی ایده و راه حل به ذهنت میرسد. بهعلاوه، احتمال اینکه مدت زیادی در آن شرکت بمانی بیشتر است، درحالیکه وقتی انگیزه یک نفر، صرفا پول باشد، احتمالا همیشه بهدنبال یک شغل بهتر است. علاوه بر اینها، اگر تجربه کار با کسی را داشته باشی که شغلش روی اعصابش بوده، خواهی فهمید که چرا کارفرماها بهدنبال افرادی هستند که به کارشان علاقه داشته باشند. کار کردن با کسی که شغلش را دوست دارد، خوشایندتر است.
پس مسوولان مصاحبه بهدنبال شنیدن دروغ نیستند. آنها دنبال کسی هستند که واقعا شغل را دوست داشته باشد. اگر آن فرد، تو نباشی، دوست دارند این را بدانند تا این را در تصمیمگیریشان لحاظ کنند. راستش را بخواهی، این معمولا باعث میشود استخدامت نکنند. نه به این خاطر که دروغ نگفتهای! به این خاطر که یکی از شرایط کلیدی را نداری.
اگر گزینههای زیادی داشتی و کار فراوان بود، مشکلی نبود. اما وقتی صرفا پول میخواهی، اگر میخواهی قبول شوی باید خود را علاقهمند نشان دهی. بهعنوان مسوول مصاحبه، دوست ندارم تظاهر کنی اما بهعنوان مشاوری که دارد راهنماییات میکند که شغل پیدا کنی، واقعیت این است که مجبوری وانمود کنی.
منظورم این نیست که آشکارا دروغ بگویی. مثلا لازم نیست بگویی که ثبت دادهها شغل رویاهایت است (وقتی واقعا اینطور نیست یا کارهای دیگر را ترجیح میدهی). اما به این فکر کن که چرا آن شغل مهم است. به این فکر کن که چه چیزهایی باعث میشود در آن جایگاه، حس رضایت داشته باشی؟ این سوالات، تو را به جوابی میرسانند که میتوانی در مصاحبه بگویی و خیالت راحت باشد که دروغ نگفتهای. مثلا ممکن است به این جواب برسی:
«میدانم که این یک شغل پر زرق و برق نیست اما مهم است چون همه چیز در یک سازمان، متکی به صحت دادههاست. اگر دادهها دقیق نباشند، هیچ چیز آنطور که باید و شاید عمل نخواهد کرد و من همیشه از اینکه مطمئن شوم حتی کوچکترین جزئیات، دقیق و صحیح هستند، احساس رضایت میکنم.»
اما یک هشدار! اگر در مصاحبه، وانمود کنی که اشتیاق داری، باید پس از استخدام شدن هم به آن روند ادامه دهی. اگر بخشی از دلیل استخدامت، این باشد که مشتاق به نظر آمدهای، از تو انتظار خواهند داشت هر روز در محل کار حاضر شوی و اگر اینطور نشود، پس از استخدام با مشکل مواجه خواهی شد.
گاهی افراد در این زمینه به مشکل بر میخورند چون اهل بروز احساسات نیستند و نمیتوانند علاقه و اشتیاق خود را «در عمل» نشان دهند، طوریکه با انتظارات مدیر استخدام همخوانی داشته باشد. چند وقت پیش، یکی از مخاطبان نامهای در این رابطه برایم نوشت. او در زمینه کارهای خیریه فعالیت میکند. معمولا وقتی کسی در چنین حوزهای کار میکند، انتظار دارند که به کارش عشق بورزد. بیا بخشی از نامه را با هم بخوانیم:
«نتوانستهام علاقهام رو بروز دهم. هر روز، در کارم جدی و متمرکزم، اما بابت کمک به مردم، شور و هیجان آنچنانی ندارم. بهنظرم در این حوزه، جدی بودن مهمتر از اشتیاق است. مثلا در پایان مصاحبه، وقتی از من میخواهند سوالاتم را بپرسم، کمی مکث میکنم، نفس عمیق میکشم و خیلی جدی از آنها میخواهم که اجازه دهند درباره این کار و اهمیتی که برایم دارد صحبت کنم. این معمولا توجه آنها را جلب میکند. سپس درباره کارم، تفاوتی که در زندگی مردم ایجاد کردهایم و سختیها و حس رضایتم صحبت میکنم. آنها از اینکه من اینقدر هیجانزده و در عین حال جدیام، تحتتاثیر قرار میگیرند. من به جدی و تودار بودن معروفم، اما پشت این جدیت، احساسات شدیدی هست که همیشه حسش میکنم. لازم نیست به حرفهایم آب و تاب بدهم. هیچکس به تعهد من شک ندارد.»
پس اگر در بروز اشتیاق برای یک شغل، مشکل داری، میتوانی به جایش، جدیت از خودت نشان دهی. البته امیدوارم که دروغ نگویی و بخشی از آنچه میگویی حقیقت داشته باشد. اگر بتوانی چیزی در آن شغل پیدا کنی که با آن ارتباط برقرار کنی و ببینی کدام جنبههایش برایت مهم است، مشکل حل میشود.
اما اگر واقعا هیچ چیزی در آن شغل پیدا نمیکنی که برایت رضایتبخش باشد، به نظرم باید دربارهاش تجدیدنظر کنی. چون اگر استخدام شوی، این شغل برای دست کم ۴۰ ساعت در هفته، برای ماهها و حتی سالها بخشی از زندگیات خواهد بود. گاهی ما فقط به پول نیاز داریم و نمیتوانیم یک شغل را صرفا بهخاطر کسلکننده بودنش رد کنیم اما اگر گزینههای دیگری داری (چه در مورد شرکتهایی که برایشان درخواست میفرستی و چه سایر شرکتها)، آنها را در تصمیمگیریات لحاظ کن.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.