سئوال:
مشاور عزیز، بهتازگی یک مدیر جدید برایمان آمده است. «تونی» آدم بدی نیست اما موقع صحبت کردن، اصلا دقت نمیکند که چه میگوید. احساس میکنم در جلسات، عادت دارد تظاهر کند که از همه چیز سر در میآورد در حالی که اینطور نیست و در شرکت ما، هیچکس چنین رفتاری را تحمل نمیکند. گاهی حرفهایی میزند که مطمئنم صحت ندارد اما سعی میکنم سکوت کنم. او اغلب اوقات همینطور است. او از سایر مدیران شرکت و حتی از کسانی که برای او کار میکنند، کمتجربهتر است و این مثل روز روشن است.
گاهی فکر میکنم او حرفهایی را که از قبل با او هماهنگ کردهایم فراموش میکند و بدون فکر کردن، اولین چیزی را که به ذهنش میرسد به زبان میآورد. اگر همان لحظه او را تصحیح کنم، به من چشم غره میرود. اگر سکوت کنم و اشتباهش را اصلاح نکنم، بقیه اعضای جلسه با چشمان گرد شده به من نگاه معناداری میکنند. آنها با نگاهشان میخواهند به من بفهمانند که از حرفهای تونی شوکه شدهاند. اگر اشتباهش را حتی در کمال احترام، تصحیح کنم و بگویم: «تونی، فکر کنم منظورت محصول X-۲۸ است، نه X-۲۷»، حالت تدافعی میگیرد و میگوید: «تو به من اشتباه گفتی.» اگر جلوی خودم را بگیرم و اشتباهاتش را تصحیح نکنم، بعد از جلسه با عصبانیت به سراغم میآید و میگوید: «چرا وقتی اشتباه کردم، چیزی نگفتی؟» به نظرم او اصلا دچار اشتباه لپی نمیشود. او عادت دارد به پرت و پلا گفتن. به یاوهگویی. فکر کنم تا به حال در چنین سطح سازمانی کار نکرده است. در شرکت ما، هیچکس اجازه نمیدهد تونی یا امثال او، به بهانه اشتباه لفظی، از زیر مسوولیت قسر در بروند. در اینجا، همه به حقیقت پایبند و معتقدند. بر سر دوراهی گیر کردهام چون برای تونی، وفاداری از هر چیزی مهمتر است اما همکارانم در این واحد و سایر واحدها، میدانند که من آدم رک و راستی هستم. گاهی در جلسات، اگر خرابکاریهای او را درست نکنیم، امکان ندارد بتوانیم گفتوگوها را ادامه دهیم.
به نظر شما چه کار باید بکنم؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، بهترین راه برای برخورد با مدیری مثل تونی، این است که از جنجال و حواشی دوری کنی و از نظر احساسی درگیر ماجرا نشوی. تونی مجبور است حرفهای قلمبه سلنبه بزند چون میترسد اگر جواب سوالات را نداند، همه او را احمق فرض کنند.او هنوز نمیداند که به جای آنکه داستان سرهم کند یا از خودش حرفی در بیاورد، بهتر است به ندانستن اقرار کند و بگوید: «من در مورد این موضوع اطلاعات کافی ندارم» یا «در جریان نیستم.»
کسی که جاهل اما صادق است، احترام بیشتری دارد تا کسی که نادان است اما خودش را عقل کل میداند. تو نباید احساس کنی بر سر دوراهی هستی. تو یک کارمند ماهری که برای یک مدیر کمتجربه کار میکنی. میلیونها نفر در موقعیت تو قرار دارند. اگر من جای تو بودم، قبل از هر جلسه خودم را آماده میکردم تا اگر تونی مرتکب خطایی شد، بلافاصله اصلاحش کنم، بدون هیچ لحن خاصی، بدون هیچ قضاوتی و مهمتر از همه، بدون هیچ ترسی. تو طرفدار حقیقتی و این عالی است. اشتباه تونی را بلافاصله تصحیح کن. بگذار هر چقدر میخواهد به تو چشم غره برود. مهم نیست. به او لبخند بزن. تو اجازه داری (و باید) در گفتوگوهای مهم، اگر ابهامی وجود دارد آن را رفع کنی چرا که کسبوکار شما تا حد زیادی به این گفتوگوها وابسته است. همکاران تو در واحدهای دیگر از تو انتظار دارند به آنها اطلاعات درست بدهی. آنها هم متقابلا همین وظیفه را دارند. اگر تو دائما اشتباهات تونی را به او گوشزد کنی، او به مرور به این رویه عادت میکند و یاد میگیرد مسوولیت اشتباهاتش را بپذیرد. اگر چنین نکند، در این شرکت دوام نخواهد آورد. کارت را انجام بده و آرامش خودت را حفظ کن. مجبور نیستی درخواست غیرمنطقی تونی را بپذیری. او از تو میخواهد که جلوی اشتباهاتش را بگیری، اما وقتی او را تصحیح میکنی، دلخور میشود. سعی کن ارتباطت با او، یک ارتباط سالم و منطقی باشد. اشتباهش را تصحیح کن، همانطور که اشتباه مادرت، یا هر کسی را که مورد احترامت است تصحیح میکنی:
به این مثال توجه کن:
تو: مادر، خاله، خوشحالم که وقتتان آزاد بود و توانستید با من به موزه بیایید.
مادر: آزاد؟ ما که همیشه وقت داریم! این تویی که همیشه سرت شلوغ است. لطف کردی که برای من و خالهات وقت گذاشتی.
تو: قابلی نداشت!
مادر: بیایید از نقاشیهای مشهور شروع کنیم و بعد برویم به بخش هنرهای مدرن. موافقید؟
تو: عالیه!
خاله سارا: «کلود مونت» نقاش مورد علاقه من است.
تو: من هم از طرفداران پر و پا قرص «مونه» هستم. چهار تا از آثارش در این موزه هست.
خاله سارا: مرسی که تلفظ درستش رو گفتی. چه خنگم!
تو: اصلا این طور نیست.
اگر در برخورد با تونی، همانقدر جسارت داشته باشی که با خالهات داشتی، تونی دیگر هرگز تو را سرزنش نخواهد کرد که چرا اشتباهاتش را تصحیح نکردهای.
البته تو تنها کسی نیستی که باید به تونی کمک کنی. میتوانی از همکارانت نیز بخواهی که بخشی از این مسوولیت را گردن بگیرند.
برای آنکه تونی را به بیان حقایق تشویق کنی، میتوانی از او این سوال را بپرسی:
تونی: خب، بچهها، اگر بخواهیم به سود مورد نظرمان در سه ماهه بعدی برسیم، مجبوریم تاریخ عرضه محصول X-۲۷ را تغییر دهیم.
تو: فکر خوبیه! اما صبر کن، منظورت محصول X-۲۸ نبود؟ شاید هم من اشتباه میکنم.
یکی دیگر از همکاران، خطاب به تو: نه! حق با توست. محصولی که دربارهاش صحبت میکنیم، X-۲۸ است.
چالشهای ارتباطی آزاردهنده مثل مشکلی که با تونی داری، میتوانند استرس زیادی ایجاد کنند اما علت اصلیاش این است که ما بیش از حد به فکر دیگران اهمیت میدهیم.
تو کارت را به بهترین نحو انجام میدهی پس نگران رنجیدن تونی نباش. لبخند بزن، نفس بکش و بگو: «ببخشید کلامت را قطع میکنم تونی، اما به گمانم منظورت، کالای X بود.» چشمغرههایش را نادیده بگیر. یک نگاه نباید تو را تضعیف کند چون تو یک کارمند حرفهای هستی.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.