سئوال:
مشاور عزیز، مدتی است که به سمت مدیریت واحد IT ارتقا یافتهام. از اینکه قدرت بیشتری دارم، خوشحالم اما همیشه میترسم که این شغل و در نتیجه قدرتم را از دست بدهم. سوالم اینجاست که چگونه میتوانم به این ترس غلبه کنم. آیا راهی هست که همیشه احساس قدرت کنم؟ آیا احساس قدرت به جایگاه شغلی وابسته است؟
پاسخ مشاور:
دوست عزیز، ما در محیط کار از واژه قدرت زیاد استفاده میکنیم. ما به خوبی میدانیم که در هر سازمانی، یک عده افراد خاص از بقیه قدرتمندتر هستند، مثل مدیران اجرایی سطوح ارشد. بسیاری از ما تعریف پیچیده و نادرستی از قدرت داریم. به ما یاد دادهاند که کسی قدرتمند است که یک شغل سطح بالا با درآمد عالی داشته باشد. ما تنها روی یک نوع از قدرت تمرکز میکنیم در حالی که دو نوع قدرت وجود دارد.
اولی، قدرتی است که دیگران به شما اعطا میکنند، مثلا با ارتقای شما به یک سِمت بالاتر. قدرتی که دیگران به شما میبخشند، واقعی نیست. شما در واقع این قدرت را از آن شخص یا سازمان قرض گرفتهاید. قدرت شما در درون شماست. مدارک تحصیلی، عناوین شغلی سابق و افتخاراتی که کسب کردهاید، جذابیتهای سطحی هستند. این نوع از قدرت را دیگران به شما بخشیدهاند پس به راحتی میتوانند آن را از شما پس بگیرند.
اما یک نوع دیگر از قدرت وجود دارد: قدرتی که خودتان میسازید. مهم نیست که قبلا کجا کار کردهاید یا درس خواندهاید. اگر دائما در حال کسب تجربه و مهارت باشید، قدرتمندید.
شما این نوع از قدرت را همه جا همراه خودتان میبرید. وقتی کار درست را انجام میدهید، قدرت شما افزایش مییابد، به خصوص وقتی هیچکس به انجام کار درست، اعتقاد ندارد.
اگر برای آنکه همرنگ جماعت شوید، اخلاقیات را زیر پا بگذارید، در واقع قدرت خود را تضعیف کردهاید.
وقتی از منطقه امن خود خارج میشوید و چیزی را امتحان میکنید که ترسناک به نظر میرسد، قدرتمندتر میشوید.
گاهی با انجام یک سری کارها، بدون آنکه متوجه باشیم قدرت خود را از دست میدهیم. چهار کاری که باعث کاهش قدرت شما میشوند از این قرارند:
حالت تدافعی گرفتن
وقتی از نظر حرفهای دچار تناقض میشوید یا همکارتان شما را به چالش میکشد، ممکن است وسوسه شوید که از خودتان دفاع کنید. اما در بیشتر اوقات، این کار درست نیست. اگر کسی در محیط کار به شما توهین کرد، بهترین کار این است که ساکت بمانید. همه به کسی که به شما حمله کرده به چشم یک کارمند غیرحرفهای نگاه میکنند. شما نباید خودتان را همسطح او قرار دهید.
توانایی حفظ آرامش و انتقادپذیری بدون واکنش تدافعی، نشاندهنده شخصیت شماست.
بدگویی و حرفهای خالهزنکی!
اگر از دست رئیس یا همکارتان ناراحتید، میتوانید از یکی از دوستانتان در محل کار بخواهید به صحبتهایتان گوش دهد و راهنماییتان کند. برای حل مشکل، به جای بدگویی از مدیر یا همکارتان، باید با آنها صحبت کنید.
وقتی وارد صحبتهای خالهزنکی میشوید، قدرت خود را تضعیف میکنید. شما بهطور غیرمستقیم به خودتان، همکارتان و تمام دنیا میگویید: «من از اینکه مشکلاتم را رودررو مطرح کنم میترسم. پس به جایش بدگویی میکنم.»
تغییر خودتان برای راضی نگه داشتن رئیس (یا هر کسی که از او میترسید)
تقریبا همه ما این تجربه را داشتهایم. به خودمان نگاه میکنیم و میگوییم: «باورم نمیشود! این کلمات از دهان من خارج شده؟» در خانه، روی تختمان دراز میکشیم و به این فکر میکنیم که امروز در محل کار، حقایق را پنهان کردیم تا مدیرمان را راضی نگه داریم.اگر مجبورید دائما خودتان را کنترل کنید تا دیگران را راضی نگه دارید، میتوان نتیجه گرفت که این شغل مناسب شما نیست. دو راه پیش رو دارید: یا تمرین کنید کم کم حرف خود را بزنید یا به دنبال کار جدید بگردید.
یکی از بهترین راهها برای افزایش قدرت این است که در کنار کار اصلی خود، بهطور نیمهوقت به دنبال شغل جدید بگردید.
حساس بودن یا زودرنجی
آخرین راه برای از دست دادن قدرت این است که اجازه دهید اطرافیانتان در محیط کار، به راحتی شما را عصبانی کنند. بعضی آدمها دوست دارند همکارانشان را آزار دهند چون از این کار لذت میبرند. این یک رفتار رایج در محیط کار است که «مبتنی بر ترس» است. اجازه ندهید دیگران شما را عصبی کنند. اگر کسی به اصطلاح روی اعصاب شما بود، دندان روی جگر بگذارید و به خودتان بگویید: «ایرادی ندارد. او در حال حاضر احساس ترس میکند. صحبتهای گستاخانه او ربطی به من ندارد. او الان در وضعیت مناسبی نیست.»
یکی از دوستانم، ساشا، در محیط کار با چنین وضعیتی مواجه شد. او قرار بود برای رویدادی که شرکت میزبان آن بود، یک محصول تبلیغاتی برای اهدا به شرکتکنندگان طراحی کند.در جلسه هفتگی، او نمونهای از محصول را به کارکنان نشان داد که بسیار عالی طراحی شده بود. همه شروع کردند به تعریف و تمجید. یکی گفت: «تو واقعا با استعدادی!» یکی دیگر گفت: «آفرین بر تو. هر کس این را ببیند حتما ثبت نام میکند.» در این میان، یکی از کارکنان به اسم آلن، ساکت نشسته بود و چیزی نمیگفت. وقتی تعریف و تمجیدها تمام شد، او بالاخره سکوتش را شکست و گفت: «ای، بد نیست. اما میتوانم کمک کنم که بهتر طراحی کنی. اگر بخواهی، میتوانم آموزشت دهم.»
ساشا اول میخواست یک جواب دندانشکن به او بدهد اما ندایی در درونش گفت: «آلن با دیدن قابلیتهای تو، احساس ترس کرده. رهایش کن. نگذار تو را عصبانی کند.» سپس لبخندی زد و قهوهاش را نوشید. مدتی بعد، مدیر ساشا از او به خاطر رفتارش قدردانی کرد و گفت که به موقعش با آلن صحبت خواهد کرد.
ساشا در پاسخ گفت: «اشکالی ندارد. گاهی ما بدون آنکه فکر کنیم، حرف میزنیم. من درباره آلن ذهنیت بدی ندارم.»
ساشا بعدها به من گفت: «من به مرور یاد گرفتم که به صحبتهای دیگران دقت کنم و ببینم صحبتهایشان از سر اعتماد است یا ترس؟ ترس در محیط کار همیشه وجود دارد و من نیز در برابر آن ایمن نیستم. اگر بتوانم تشخیص دهم که کدام صحبتها از سر ترس است و کدامها از روی اعتماد، نظراتی مثل صحبتهای آلن دیگر مرا آزار نخواهد داد.»
قدرتتان را برای خودتان حفظ کنید. شما برای ریسک کردن به قدرت نیاز دارید.
- در مورد پیشنهاداتی که مشاوران خارجی ارائه کردهاند، قبل از پذیرش و بهکارگیری این پیشنهادات، بررسی کنید که آیا با توجه به شرایط و بافت اجتماعی - اقتصادی کشورمان، اجرای این پیشنهاد به مصلحت است. این وبلاگ مسئولیتی در قبال کاربرد این پیشنهادات توسط خوانندگان ندارد.
- لطفا نظرات و تجربیاتتان را با خوانندگان وبلاگ در میان بگذارید.